مدیریت استراتژیک چیست و چگونه عمل می کند؟

نقش نظریه در مدیریت
چکیده: نظریه روشی برای مشاهده،درک و پیش بینی پیچیدگیهای رفتارهای انسانی در چارچوب سازمانی است. نظریه برای مدیران نه به عنوان یک هدف ،بلکه به عنوان یک ابزار،چارچوب،نقشه و راهنمای ضروری برای تحقیق و عمل به شمار می رود.داشتن رویکرد نظری برای مواجهه با متغیر های متعدد سازمانی و مدیریتی یکی از چالشهای اساسی مدیران در قرن جدید است که در این راه نظریه می تواند نقش موثری برای افزایش میزان اثربخشی و کارایی مدیران ایفا کند.نظریه ها به عنوان ابزار به فعالیت مدیر جهت داده و موجب توسعه مدل های ذهنی وی می شود. استفاده مناسب از نظریه ها ،راههای جدیدوموثری را برای تحلیل موقعیتهای پیچیده سازمانی و مدیریتی به روی مدیران می گشاید. بنابراین، ایجاد اصطلاحات و واژه های مشترک در حوزه مدیریت برای ایجاد یک زبان حرفه ای مشترک و خلق یک تصویر بزرگ از سازمان و مدیریت ضروری است.
همه ما در طول زندگی برای پاسخ به برخی پرسشهای پیرامون چرایی وچگونگی برخی پدیده ها ی اطرافمان، فعالیتهای فکری را ترتیب می دهیم که به طور آگاهانه یا ناآگاهانه ریشه در نظریه ها دارد . برای پاسخ به این پرسش که چرا یک فرد خاص در یک موقعیت ویژه رفتارخاصی را از خود نشان می دهد ونیز برای پیش بینی رفتارهای افراد ، نیازمند نظریه ها هستیم.
نظریه ها به ما کمک می کنند تا مشکلات و مسائل خاص خود ودیگران را در ساختار و چارچوب خاصی درک کنیم . نظریه ها راهنمایی برای فعالیتهای مختلف مدیران است که می توان از آن به عنوان ابزاری برای تبیین وتوجیه اقدامات و فعالیتهای مختلف بهره جست .
نظریه روشی برای توجیه وقابل درک کردن یک موقعیت نگران کننده است که به ما امکان می دهد منبع وذخیره عادات خود را به طور کار آمدتر به اجرا در آوریم .نظریه موجب ایجاد یک زبان مشترک (common language) برای درک بهتر نقشها در جامعه است که ما در آن زندگی می کنیم .فهم اینکه چه چیزی اتفاق می افتد و چرا آن پدیده رخ می دهد در سایه درک کاربرد نظریه مقدور است .
کر لینگر، مدیریت استراتژیک چیست و چگونه عمل می کند؟ مدیریت استراتژیک چیست و چگونه عمل می کند؟ نظریه را مجموعه ای از ساختارها (مفاهیم) ، تعاریف وقضایای مرتبط به هم میداند که با مشخص نمودن روابط بین متغیرها ، بــه منظور توضیح وپیش بینی پدیدهها، تصویر منظمی از آنان را ارائه میکند.
نظریه فقط نظریه پردازی ایده آلیستی وعقل سلیم نیست ،بلکه چون واقعیتها خود سخن نمی گویند ،پس باید یک چهارچوب تجربی قابل بررسی برای معنی دادن به واقعیتهای آن داشته باشیم .نظریه روشی برای درک یا مشاهده واقعیتهاست که به دنیای مجهول یا مبهم اطراف، معنی می دهد. نظریه نه به عنوان یک هدف ، بلکه به عنوان یک نقشه یا راهنمای ضروری برای مدیران در عرصه تحقیق و عمل مطرح است.
نظریه اطلاعات جمع آوری شده در حوزه مدیریت را خلاصه وسازماندهی کرده وبرای حوادث مشاهده شده ، تبیین های مناسب را از طریق تعیین روابط بین متغیرها ، فراهم می سازد .
تحلیل رویداد ها ومشکلات متعدد وداشتن یک مبنا یا چهارچوب فکری برای مشکل گشایی وتصمیم گیری از طریق نظریه امکان پذیراست.
نظریه «نگرشی منظم ، سنجیده وعقلایی از موقعیت فراهم می سازد ودرگزینش اصول مدیریت، راهنمای افراد است.. نظریه معرف واقعیت بوده ولی عین واقعیت نیست وابزاری است برای تبیــین آنچه هست ، نه آنچه باید باشد . نظریهها سکویی برای مشاهده، درک و پیش بینی پیچیدگیهای رفتارهای انسانی است
نظریه همانند نقشه یا الگوهایی است که برحسب اوضاع واحوال سازمانی می تواند راهحلهایی را برای حل مشکلات سازمانی تجویز کنند نقش نظریه ها به عنوان یک ابزار در مدیریت بیشتر به خاطر دسته بندی اصول وآگاهی مهم ومناسب مدیریتی ونیز آشکار کردن محدودیت ومشکلات درونی سازمان است .
نیاز مدیران به نظریه ها
برخی مدیران در سایه بی اعتمادی وناباوریهای شان به نظریه، معتقدند که واقعیتها ونظریه ها دو چیز کاملا متفاوت ودرواقع متضاد هم هستند .این افراد اعتقادشان بر این است که واقعیتها حقیقی وواقعی بوده ولی نظریه ها ، یک نظریه پردازی غیر واقعی بیش نیست . در حالی که مدیریت به عنوان یکی از شاخه های علوم رفتاری ، برای تشریح ،توضیح وتبیین رفتارهای مختلف افراد در نقشها وسطوح مختلف سازمانی نیاز مند بهره گیری از نظریههاست.
نظریه ها برای مدیران روش تفکری منسجم در مورد رویدادها فراهم می سازند .مدیریت به عنوان هنر وعلم کاربرد دانش در مشکلات اداری وسازمانی ، نیاز مند استفاده از نظریه های مناسب برای درک عمیق تر مشکلات روزمره مدیریت وسازمان به منظور ارائه را ه حلهای علمی برای رفع آنها ست. مدیر با توسل به نظریه های مناسب می تواند ریشه مشکلات راشناسایی وفرضیه هایی را برای عملی پیشنهاد کند.نظریه به عنوان فرایندی روشمند می تواند تحلیل موفقیتها و شکستهای برنامههای مختلف را ارائه کرده ومدیر را از روش « آزمون وخطا » باز داردمدیر برای توجیه نوع ومیزان مداخلات خود در فعالیتهای مختلف مدیریتی وسازمانی نیازمند ، استفاده از نظریه به عنوان یک ساخت نمادین است .
به کار بستن نظریهها توسط مدیران موجب توسعه مدلهای ذهنی میشود که این فرایند خود موجب افزایش اثر بخشی مداخلات مدیر در امور مختلف و نیز فهم و درک مناسب رفتارهای مختلف و علل آن میشود.
استفاده از نظریهها موجب ایجاد یک تصویر بزرگ میشود که تبیین کننده و نشان دهنده مسائل، ابعاد و مشکلات مدیریتی و سازمانی در قالب جامع آن برای مدیران است.
امروزه مدیریت یکی از حوزههای در حال پیشرفتی است که به طرز فزایندهای متکی به رشد بنیادهای تئوریک است. تحقیقات نظریهمدار میتواند اساس و تکیه گاه موثری برای پیشرفت و بهبود «عمل مدیریتی» فراهم سازد، بنابراین برای پیشرفت در عمل مدیریت، نیازمند توسعه نظریه و کاربرد مناسب آن هستیم.
زمانی میتوان شاهد حرفهای شدن مدیر در عمل و فعالیت حرفهای اش بود که تحقیقات علمی و بنیانهای نظری از این جریان حرفهای شدن حمایت کنند
وجود نظریه های عملی در کنار نظریه های شخصی و ضمنی مدیران میتواند باعث افزایش کارایی مدیران در مهارتهای مختلف فنی،انسانی و ادراکی شود.
نظریه با ایجاد یک سیستم توصیفی موجب ارتباط اطلاعات مختلف و پراکنده به یکدیگر شده و با پیریزی یک شالوده محکم میتواند نسبت به بیاعتمادی مدیران نسبت به کاربرد عملی نظریه پاسخی مناسب بدهد.مدیران در مواجهه با کار مدیریتی در سطوح مختلف سازمانی با واقعیتها، مشکلات و مسائل پیچیدگیهای مختلفی مواجه هستند که تنها یک چارچوب قوی میتواند به واقعیتهای مورد نیاز معنا بدهد.بنابراین مدیران نیازمند نظریه ها به عنوان کلیدی برای بازکردن قفلهای مشکلات و مسائل سازمان هستند
حرکت مدیران از تئوری به عمل
در برخی موارد انواع فعالیتها، اقدامات و تصمیمگیریهای مدیران دچار نوعی عمل زدگی ناشی از تفکر تئوریک ضعیف و ناقص است.عمل مطلوب هر مدیری در سطوح مختلف سازمانی مبتنی بر نظریه است. ولی خیلی از مدیران در مورد پیوند دادن نظریه به عمل با اشکال مواجه هستند وشاید یکی از دلایل اساسی چنین مشکلاتی این باشد که خیلی از کتابها و مقالات در زمینههای مدیریت به «نظریه» یا «عمل» یا اصول و فرایندهای مدیریت تأکید دارند تا به نوعی نظریه و عمل با همدیگر . تلفیق نظریه و عمل در حوزة مدیریت یک آرمان قدیمی است که تا کنون در خیلی از موارد محقق نشده است.مشکل برگرداندن نظریه به عمل توسط مدیران درمهارتهای سه گانه (فنی، انسانی و ادراکی) مدیریت و نیز در سطوح مختلف سازمانی همچنان پابرجاست.
برای زمینه سازی و فراهم ساختن بستر مناسب برای تلفیق نظریه و عمل و مدیریت قبل از هر اقدامی برای مرتبط کردن نظریه و عمل :
_ باید بر ادبیات پژوهشی و ادبیات تخصصی اشراف کافی داشته باشیم.
_ نیازمند ایجاد اصطلاحات و واژههای مشترک هستیم. یعنی اصطلاحات مشترکی که بتواند موجب ایجاد شناسایی و توافق بر سر واژههای اصلی بین نظریه و عمل در بین مدیران شود.
_ باید مدیران با آزمودن نظریههای مختلف مدیریتی و سازمانی در موقعیتهای مختلف ، نتایج آن را بسنجند.
_ مدیران باید بعد از آزمون نظریه ها آنان از روی کاغذ و از ذهن به عمل، از انتزاعی بودن به جهان عینی و از مفاهیم پیچیده به اصطلاحات عادی در آورند، به طوری که برای خیلی از مدیران قابل فهم باشد .
مدیران با استفاده از نظریه های مختلف باید درصدد توجیه بهتر و کاملتر اعمال و فعالیتهای مدیریتی خویش باشند و بدانند که کدامیک از نظریهها، در کدام زمینه و موقعیت سازمانی و مدیریتی، سازگارتر است.
چالش اساسی مدیران در پیوند نظریه و عمل آن است که باید مدیران از یکسو با ماهیت اصول و قواعد نظریه و از سوی دیگر با شرایط و ویژگیهای سازمان آشنا باشند و سپس با توجه به زمان و مکان، نظریه مناسب را انتخاب کنند.
پس استفاده مدیریت استراتژیک چیست و چگونه عمل می کند؟ مناسب از نظریه، راههای مؤثری از تفکر را به روی مدیران باز خواهد گشود و در تحلیل موقعیتهای پیچیده سازمانی و مدیریتی کمک رسان آنان خواهد بود . مدیر خواهد توانست با یک انسجام و یکپارچگی تئوریک و ژرف نگری برای درک پدیدهها از مناسبترین نظریه ها استفاده کند.
دواثر مهم نظریه بر مدیران شامل اثرات مستقیم و غیر مستقیم است. در روش مستقیم که کاربرد بیشتری در بین مدیران دارد، مثلا یک مدیر از نظریه مدیریت و سازمان مستقیما درسازمان استفاده میکند.
اما در روش غیرمستقیم، نظریه در کوچکترین و جزییترین مسائل زندگی شخصی و کاری و نیز در برخوردهای مدیر تجلی پیدا میکند. یک نکته اساسی آنکه نظریه های مختلف باید با پیچیدگیها و مشکلات روزمرة مدیران قابل انطباق باشد، نه اینکه سعی کنیم خود مدیران را در قالب نظریه دربیاوریم.
اجرای این مراحل موجب ایجاد همان اصطلاحات و زبان مشترکی بین مدیران میشود تا آنان بتوانند نظریه ها را به عنوان ساختهای نمادین از اندیشه و فکر خود با حوزة عمل سوق دهند .
پیوند مناسب نظریه و عمل موجب میشود تا مدیران با جرئت و اطمینان بیشتری نظریه های مختلف را راهنمای فعالیتها و اقدامات خود قرار دهند. مهارتهای متفکرانه مدیر میتواند به ارتباط نظریه و عمل منجر شده و یک فرایند مادام العمری از یادگیری بر مبنای نظریه به عمل و عمل به نظریه را باعث شود.
علل بحران نظریه در بین مدیران
برخی نظامهای آموزش به جای تقویت روحیه پرسشگری و انتقادی در بین مدیران ،آنان را تک بعدی و عمل گرا تربیت می کنند. مدیرانی هم که محصول چنین نظامهایی باشند، در خیلی از مواقع فعالیتها و تصمیمگیریهایشان یا بدون پشتوانه نظری است و یا اینکه در برخی موارد نیز که به تصورخودشان نظریه پردازی میکنند به یک الگو برداری صرف می پردازند
عوامل بسیار متعددی باعث آن شدهاند که پدیدهای بنام «بحران نظریه» در بین مدیران جامعة ما روز به روز افزایش یابد. وجود بحران نظریه در بین مدیران باعث ایجاد یک اساس و چهارچوب متزلزل و نامطمئن برای کار و فعالیتها و اقدامات مدیران فراهم میسازد .تکیه بر فهم شهودی و باطنی و اساس قراردادن اقدامات مدیریت بر اساس چنین نظریه های شخصی خام از نشانههای وجود بحران نظریه در مدیریت است.
دوری از اشتباهات و بهبود هماهنگی بین اقدامات مختلف مدیر تنها در سایه نظریه ممکن است. زیرا وظایف مدیریت و سازمانهایی که مدیران در آنها مدیریت میکنند،چنان دارای پیچیدگی زیادی هستند که برای فهم و بررسی خیلی از آن مشکلات، نیازمند یاری از نظریه ها هستیم.
بنابراین، نظریه برای مدیران نه یک هدف بلکه باید یک ابزار، چارچوب، نقشه و راهنمای ضروری برای تحقیق و عمل باشد.
یکی از مشکلات اساسی مدیران در استفاده از نظریه ها به پارادایم های آنان مربوط می شود که مانع اساسی برای حرکت آنان به سوی نظریه است. پارادایم شامل نوعی جهان بینی و دیدگاهی کلی و نیزراهی برای بازگشایی پیچیدگیهای جهان واقعی است.
باورها، و یا فرضهای بنیادی مدیری که در طول سالها تجربه و آموزش شکل گرفته، مواضع وی را نسبت به انسانها نشان میدهد.
یکی از چالشهای اساسی برای پایان دادن به بحرانها در بستر نظریه میتواند کمک به مدیران برای گذر از پارادایمهای سنتی و کهنه به پارادایمهای جدید باشد که این امر نیازمند تربیت مدیران در رده های مختلف عالی،میانی و عملیاتی است. بنابراین، برگزاری دورههایی که علاوه بر تقویت به پالایش نظریه های شخصی و ضمنی مدیران کمک کند،لازم است. وجود چنین دورههایی برای توسعه ذهنیت فلسفی مدیران و ایجاد یک زبان مشترک برای تبادل تجربیات بین مدیران حیاتی است.
محدودیتهای متعددی دیگری نیز وجود دارند که در گرایش مدیران جامعة ما به سوی نظریه مانع ایجاد میکنند که در ذیل به آنها اشاره میشود:
_ درک نکردن مفاهیم نظریه از سوی مدیران؛
_ ناتوانی در مدیریت استراتژیک چیست و چگونه عمل می کند؟ اصلاح و انطباق نظریه با واقعیتها؛
_ شکل گیری بیشتر نظریه ها در شرایط و فرهنگهای بیگانه؛
_ دانش و تخصص محدود برخی مدیران؛
_ فقدان فرهنگ تحقیق و تولید دانش در جامعه.
نظریه ها و مدل ذهنی مدیران
بروگمن مدل ذهنی را به عنوان یک، مدل کاری نظام مند که افراد در ذهن خود برای تسهیل تعامل میسازند، توصیف میکند.
یک مدل ذهنی با وجود تفاوتهایی که از نظر پیچیدگی با یک مدل نمایشی یا نظام دارد، میتواند به عنوان ابزاری برای حل مشکلات به کار برده شود.
مدل ذهنی تنها یک پایگاه یا ابزار ذخیره دانش نیست، بلکه پردازش و سازماندهی مؤثر برای ایجاد پیوندهای متقابل بین دانش از طریق این مدل مسیر است. کاربرد نظریه ها به عنوان چارچوبهای تئوریک از سوی مدیران میتواند بر بسط و توسعه مدلهای ذهنی نیز تأثیر گذار باشد.
داشتن رویکرد تئوریک در مواجهه با مسائل سازمانی و مدیریتی از سوی مدیران به تدریج زمینههای تشکیل مدلهای ذهنی را فراهم میسازد که این مدل میتواند در شناخت و تحلیل متغیرهای دخیل در مسائل سازمانی و مدیریتی مؤثر باشند.
هر چقدر مدل ذهنی مدیر بنا بر شناخت نظریه های مختلف سازمانی و مدیریتی و تجربه خوب شکل گرفته باشد، به همان اندازه میتواند یک تصویر بزرگی را از چگونگی نشأت گرفتن مشکلات و مسائل سازمانی و مدیریتی فراهم سازد.
میزان درک مدیر از علل رفتار، چگونگی تعامل متغیرهای مختلف در مسائل و مشکلات سازمانی، پیش بینی و تبیین اتفاقات، وابسته به میزان قدرت ذهنی مدیر است قدرتی که در سایه وجود چهارچوب تئوریک و توسعه مدلهای ذهنی مدیر میسر است.
نظریه کوششی نظام مند و کلی برای توضیح پدیدهها و پاسخ به چرایی و چگونگی مدیران است.
نظریه راهنمای عمل ، زبان مشترک، چارچوب ادراکی و مفهومی و چالشهای عملی خرد مدیران است. خردی که در سایه بهرهگیری از نظریه ها، به واقعیت پیوسته و کاربست چارچوبهای تئوریک و مدلهای ذهنی را برای پیوند تئوری و عمل مقدور میسازد.
نظریهها در برخوردها و تحلیل رفتار تجلی مییابند. نظریه به عنوان یک ابزار تکامل همانند یک قطب نما درجهت دهی به فعالیتهای مدیر نقش اساسی دارد. نظریه مانند کلیدی برای بازکردن قفلهای مشکلات و مسائل سازمانی است. کمک به روشهای مورد استفاده از سوی مدیران و قدرتدهی به آنان از جمله مزایای کاربست نظریه در فعالیتهای مدیریتی است.
نظریه راهی فردی برای تفکر و اندیشه با استفاده از ایجاد یک ساختار تفکر برای هدایت افراد در مواجهه با مسائل ومشکلات است .اگر هر مدیری که اقدام به عملی میکند، نظریه را به عنوان پشتوانه آن اقدام قرار دهد، آن وقت پدیده های مختلف زندگی برای درک وفهم آسان جلوه می کند. طرح پرسشها از قبیل چرا مدیریت لازم است ؟ چرا کارکنان چنین رفتاری از خود بروز می دهند ؟چگونه یک مدیر می تواند با اثر بخشی در مداخلات سازمانی شرکت کند ؟
و اینکه اصلا نظریه چیست ؟ چگونه شکل می گیرد وچه کار بردهایی برای مدیریت سازمانهامی تواند داشته باشد ؟ از جمله پرسشهایی هستند که پاسخ به هریک ازآنان ضرورت استفاده از نظریه ها را توجیه می کند.به نظر برخی افراد واژه نظریه بیانی متکلف وبسیار انتزاعی است که غیر عملی بوده وبیشتر آکاد میک است.
علت بیشتر بد بینی های مدیران نیز نسبت به نظریه بیشتر ناشی از این مسئله است که چون پدیده های مختلف حوزه مدیریت مثل قوانین ثابت طبیعی نیستند بلکه وابسته به متغیر ها ، پارامترها وشرایط زمانی ومکانی معینی هستند ، لذا نمی توان به صحت نظریه ها اطمینان حاصل کرد . بنابراین، نظریه توضیح یا تلاشی برای توضیح یک قسمت از تجربه ما از این دنیا ست.
بنابراین، نظریه ، راههای تازه ای را بر روی مدیران گشوده ، وذهن آنان را به خیلی از جنبه های زندگی ومحیط درونی وبیرونی سازمان باز می کند .نظریه ها ابزاری مهم برای کمک به تحلیل موقعیتهای پیچیده ومکانیسمی اثر بخش برای مواجهه باچنین مسائل ومشکلات پیچیده است.
برنامه ریزی استراتژیک چیست؟
برنامه ریزی استراتژیک فرآیند مدیریتی است که برای ایجاد یک برنامه بلند مدت جهت رسیدن به یک وضعیت ایده آل استفاده می شود. برنامه ریزی استراتژیک به کلیه اقداماتی که به تعریف اهداف و تعیین استراتژی مناسب برای دستیابی به آن هدف منجر می شود برنامه ریزی استراتژیک گفته می شود.
در واقع روش سیستماتیکی است که فرآیند مدیریت استراتژیک را تأیید و پشتیبانی می کند و قابلیت تعیین چگونگی برنامه (Plan) به اقدام (Action) را ندارد و به تنهایی، سبب ایجاد شکاف میان استراتژی تعیین شده و نتایج بدست آمده می شود. لذا سندی است که یک برنامه دوربرد را تعریف می کند.
ویژگی های برنامه ریزی استراتژیک
- به تاثیر عوامل خارجی توجه می کند
- آینده نگر است
- نوعی برنامه بلندمدت است
- مدیریت عالی مسئول آن می باشد
- برای تمامی برنامه های دیگر در سطوح سازمانی زمینه اساسی را ترسیم می کند
- موجب هدایت تمامی سازمان می شود
- به علت تجسم بهتر و دقیق آینده، امکان رسیدن به اهداف بیشتر است
- بدون برنامه ریزی عملیاتی قابل اجرا نمی باشد
فرآیند برنامه ریزی استراتژیک
استفاده از برنامه ریزی استراتژیک در تجارت نتیجه ای از تصمیمات دشوار مدیریتی است که شامل دوره های عملی خوب و کمتر مطلوب است. تدوین و اجرای برنامه های استراتژیک طرحی فکری است که در سه مرحله مهم انجام می شود:
تدوین استراتژی
در تدوین استراتژی ها، تجارت وضعیت فعلی خود را با با انجام حسابرسی داخلی و خارجی ارزیابی می کند. تدوین استراتژی همچنین شامل شناسایی نقاط قوت و ضعف سازمان و همچنین فرصتها و تهدیدها (تجزیه و تحلیل SWOT ) است. بنابراین، مدیران تصمیم می گیرند که کدام بازارهای جدید را می توانند بهبود ببخشند یا اینکه باید آنها را رها کنند، و یا چگونه منابع لازم را به آنها تخصیص دهند و اینکه آیا می توانند عملیات خود را از طریق سرمایه گذاری مشترک گسترش دهند.
اجرای استراتژی
پس از تدوین استراتژی، شرکت باید اهداف کوتاه مدت (معمولاً اهداف یک ساله) را تدوین کند، سیاست مدیریت استراتژیک چیست و چگونه عمل می کند؟ هایی را تدوین کند و منابع لازم را برای اجرای آنها اختصاص دهد. از آن به عنوان مرحله اقدام نیز یاد می شود و مهمترین مرحله برنامه ریزی استراتژیک است. اجرای استراتژی مؤثر همچنین شامل توسعه یک ساختار سازمانی کاربردی، استفاده حداکثری از سیستمهای اطلاعاتی و هدایت مجدد تلاشهای بازاریابی است.
ارزیابی استراتژی
هر فرد باهوش می داند که موفقیت امروز تضمین موفقیت فردا نیست. به این ترتیب، ارزیابی عملکرد استراتژیهای مختلف پس از مرحله اجرا بسیار مهم هستند. ارزیابی استراتژی شامل سه فعالیت مهم است: بررسی عوامل داخلی و خارجی مؤثر در اجرای استراتژیها، سنجش عملکرد و انجام اقدامات اصلاحی.
هر سه مرحله در سه سطح سلسله مراتبی اتفاق می افتد: سطح شرکتی، میانی و عملیاتی. بنابراین، ضروری است که ارتباط و تعامل بین کارمندان و مدیران در تمام سطوح تقویت شود تا شرکت بتواند به عنوان یک تیم کارآمد فعالیت کند.
مزایای طرح ریزی استراتژیک
ناپایداری در محیط کسب و کار باعث می شود بیشتر شرکت ها یا سازمان ها استراتژی های واکنشی اتخاذ کنند. با این حال، استراتژی های واکنشی کوتاه مدت است و باعث می شود شرکت ها مقدار قابل توجهی از منابع و زمان خود را خرج کنند. برنامه ریزی استراتژیک به شرکتها کمک می کند تا از قبل آماده شوند. این امر به شرکت اجازه می دهد تا به جای پاسخ دادن به موقعیت ها، نفوذ را آغاز کند.
۱٫ با استفاده از یک رویکرد منطقی و منظم به تدوین استراتژیهای بهتر کمک می کند
این مهمترین مزیت است. برخی از مطالعات نشان می دهد که فرآیند برنامه ریزی استراتژیک بیش از تصمیم خود سهم قابل توجهی دارد.
۲٫ تقویت ارتباط بین کارفرمایان و کارمندان
ارتباطات برای موفقیت در فرآیند برنامه ریزی استراتژیک بسیار مهم است. این امر از طریق مشارکت و گفتگو بین مدیران و کارمندان آغاز می شود که نشان از تعهد آنها برای دستیابی به اهداف سازمانی دارد. برنامه ریزی استراتژیک به مدیران و کارمندان کمک می کند تا نسبت به اهداف سازمان تعهد داشته باشند. این بدان دلیل است که آنها می دانند شرکت در حال انجام چه کاری است و دلیل این امر چیست.
برنامه ریزی استراتژیک اهداف سازمان را به واقعیت تبدیل می کند، زیرا کارکنان می توانند رابطه بین عملکرد و جبران خسارت خود را درک کنند. در نتیجه، هم کارمندان و هم مدیران، خلاق می شوند و این باعث رشد بیشتر شرکت می شود.
۳٫ توانمندسازی افراد شاغل در سازمان
افزایش گفتگو و ارتباط در تمام مراحل فرآیند، حس اثربخشی، ابتکار عمل و تخیل کارکنان را تقویت می کند. این امر نیاز شرکتها به عدم تمرکز روند برنامه ریزی استراتژیک را با دخالت مدیران سطح پایین تر توضیح می دهد.
نتیجه گیری
امروزه تعداد زیادی از شرکت ها از برنامه ریزی استراتژیک برای تدوین و اجرای تصمیمات مؤثر استفاده می کنند. در حالی که وقت، تلاش و پول کمتری را مصرف می کند، یک برنامه استراتژیک فکر شده رشد و پیشرفت، دستیابی به هدف و رضایت کارمندان را بهتر و سریع تر تقویت می کند.
جدیدترین و موثرترین روشهای مدیریت استراتژیک از دید مجله Achieveit
یکی از معتبرترین مجلات در زمینه مدیریت مجله Achieveit می باشد که در این مطلب ما جدیدترین و موثرترین روشهای مدیریت استراتژیک را به کمک این مجله به شما آموزش می دهیم.
برنامه مدیریت استراتژیک چیست؟
وقتی صحبت از تعریف مدیریت استراتژیک می شود معمولا به عنوان مجموعه ای از اهداف، استراتژی ها و تاکتیک هایی که سازمان های مختلف برای حفظ هماهنگی میان منابع و اقدامات و در راستای وظایف، ارزش ها و چشم اندازهای سازمان به کار می برند تعریف می شود.
اما قرار نیست حتما به همین تعریف بسنده کرد. در فرهنگ لغات و دیکشنری های تجاری مدیریت استراتژیک یه شکل زیر تعریف می شود: “تجزیه و تحلیل سیستماتیک عوامل مرتبط با مشتریان و رقبا (به عنوان محیط خارجی) و خود سازمان (به عنوان محیط داخلی) برای ایجاد و حفظ شیوه های مدیریت بهینه را مدیریت استراتژیک می گویند. هدف از مدیریت استراتژیک دستیابی بهتر و سریعتر به سیاست های زمان و الویت های استراتژیک است.”
توی این پکهای فوق العاده، رازهای میلیونر شدن رو جوری یاد میگیری که تو هیچ کلاس آموزشی یا پک دیگه ای نه دیدی نه شنیدی! این ترفندها اگه پولدارت نکنن هم تو زندگی واقعا لازمن. استفاده کن و حسابی پول در بیار!
توی این پک فوق العاده، مدیریت و رهبری رو جوری یاد میگیری که تو هیچ کلاس آموزشی یا پک دیگه ای نه دیدی نه شنیدی! با مدیریت، فکر و راه حل دهی، همه رو انگشت به دهان کن!
توی این پک فوق العاده، قوانین رشد و موفقیت رو جوری یاد میگیری که تو هیچ کلاس آموزشی یا پک دیگه ای نه دیدی نه شنیدی! توی زندگی، محل کار و هر جایی راه موفقیت رو به راحتی پیدا کن!
مقایسه برنامه ریزی استراتژیک با مدیریت استراتژیک
درک اصول مدیریت استراتژیک و برنامه ریزی اولین قدم در راستای موفقیت بیشتر سازمان هاست؛ اما فقط همین مساله کافی نیست. علاوه بر آگاهی از مفهوم این دو موضوع باید بدانید چطور می توان یک استراتژی ایجاد کرد و مهمتر از همه اینکه چطور باید این استراتژی را اجرا کرد.
این پرسش ها باعث ایجاد تفاوت بین برنامه ریزی و مدیریت استراتژیک می شود. در واقع برنامه ریزی استراتژیک به فرایندی گفته می شود که تعیین کننده اهداف و جایگاهی است که قصد رسیدن به آن را داریم. همانطور که از اسم برنامه ریزی استراتژیک پیداست، هدف آن ایجاد یک برنامه برای رسیدن به موفقیت است؛ به عبارت دیگر برنامه ریزی استراتژیک نقشه راه شماست که شما را به سمت موفقیت هدایت می کند.
همین الان که در حال خواندن این مطلب هستید ممکن است برنامه ریزی استراتژیکی در ذهن داشته باشید و یا از قبل آن را ایجاد کرده باشید. به هر حال حالا دیگر با مفهوم برنامه ریزی استراتژیک کاملا آشنا شدید؛ اما نکته اینجاست که گاهی اوقات سازمان ها در ادامه دادن مسیر طبق برنامه ریزی های استراتژیک و یا مدیریت استراتژیک سازمان با مشکل مواجه می شوند.
اگر برنامه ریزی استراتژیک را به عنوان نقشه در نظر بگیریم، بنابراین می توان گفت مدیریت استراتژیک وسیله نقلیه شماست که باید طبق همان نقشه حرکت کند. بدون نقشه احتمالا در جاده گم می شوید و از طرفی بدون وسیله نقلیه هم هرگز قادر به حرکت کردن نخواهید بود. با هم بودن این دو مفهوم، اصل اساسی و مهمی در اجرای طرح های سازمانی شما محسوب می شود.
با این اپلیکیشن ساده، هر زبانی رو فقط با روزانه 5 دقیقه گوش دادن، توی 80 روز مثل بلبل حرف بزن! بهترین متد روز، همزمان تقویت حافظه، آموزش تصویری با کمترین قیمت ممکن!
اکثر سازمان ها برنامه ریزی استراتژیک را نادیده می گیرند و دقیقا به همین علت است که 70 تا 90 درصد طرح های تجاری شان با شکست مواجه می شود؛ بنابراین همه چیزکاملا واضح است! اگر می خواهید از اصول مدیریت و برنامه ریزی استراتژیک استفاده کنید باید کاملا طبق برنامه تان پیش بروید. به نظرتان ساده است؟ البته که نیست! اگر این طور بود این همه رقابت تجاری بین شرکت ها و سازمان های مختلف وجود نداشت. حالا این پرسش مطرح می شود که چطور می توان از برنامه مدیریت استراتژیک برای ارتقای عملکرد سازمانی استفاده کرد؟
برای افزایش میزان موفقیت در برنامه ریزی مدیریت استراتژیک چه باید کرد؟
شرکت مشاوره ای Gilmore & Associates در مقاله ای 12 دلیل شکست خوردن برنامه های استراتژیک را مورد بررسی و تحلیل قرار داده است و ما بر اساس آن 5 نکته مهم و ضروری که باعث افزایش شانس موفقیت در برنامه ریزی استراتژیک می شود را در اختیارتان قرار می دهیم.
اهداف کوچکتر، موفقیت بیشتر: برنامه مدیریت استراتژیک
مطمئنا وقتی شروع به ایجاد یک طرح و برنامه استراتژیک می کنید برای آن دلیلی دارید و می دانید قرار است دقیقا چه کاری انجام بدهید و چه زمانی به آن دست پیدا کنید و اگر خوشبین باشیم میزان موفقیتی که انتظار دارید بدست بیاورید را هم مشخص می کنید؛ مثلا اگر برنامه شما افزایش 25 درصدی میزان فروشتان در طی دوسال آینده باشد پس دقیقا مشخص کرده اید: 1. چه می خواهید؟ فروش بیشتر. 2. قرار است در چه زمانی محقق شود؟ دو سال آینده. 3. میزان این موفقیت چقدر باید باشد؟ حداقل 25%.
این بخش ساده و راحت قضیه بود. مشکلات و سختی ها معمولا هنگام تنظیم معیارها و نقاط عطفی که منجر به رسیدن به نتیجه دلخواه می شوند خودشان را نشان می دهند. مطمئنا اگر در یک سال و نیم به افزایش 10 درصدی میزان فروش نرسیدید در نیم سال مابقی نیز به آن نخواهید نرسید. به همین دلیل برنامه های مدیریت استراتژیک نه تنها بر روی هدف نهایی تمرکز می کند بلکه اهداف کوچکتر را نیز در بر می گیرد. وقتی برنامه ریزی استراتژیک انجام می دهید باید اهداف کوچکتر و در بازه زمانی کوتاه مدت را هم در نظر بگیرید و سپس نتایج به دست آمده را بر اساس برنامه ثابتتان تجزیه و تحلیل کنید. با این کار مطمئن می شوید که در مسیر درستی قرار گرفته اید و اگر از اهدافتان دور شوید، خیلی زود و قبل از اینکه دیر شود متوجه می شوید و دوباره به سمت موفقیت حرکت می کنید.
ابهامات مشکل ساز: روی برنامه مدیریت استراتژیک تان تمرکز کنید
یکی از دلایلی که اجرای برنامه های استراتژیک را با مشکل روبرو می کند مبهم بودن آنهاست. به عنوان این طرح استراتژیک دقت کنید: تبدیل شدن به بهترین کسب و کار.
بسیار خب! چطور؟ در چه زمانی؟ و بر اساس چه استانداردهایی قرار است به بهترین کسب و کار تبدیل شویم؟ بلند پروازی و رویا بافی گهگاهی خوب است اما وقتی پای برنامه ریزی استراتژیک به میان می آید باید همه چیز جنبه عملی داشته باشد. در مثال بالا باید به این فکر کنید که چطور می توانید تشخیص بدهید بهترین کسب و کار را دارید؟ آیا قرار است جایگاهتان در رتبه بندی SEO این مساله را مشخص کند؟ آیا اگر میزان فروشتان دو برابر رقبایتان بود اهدافتان محقق شده اند؟ اگر اولین نامی که به ذهن مشتری ها می رسد شرکت شما باشد می توان گفت به هدف زده اید؟
پس یادتان باشد هنگام طراحی یک برنامه مدیریت استراتژیک باید روی تمام جزییات آن فکر و تمرکز کنید. هر هدف باید همه موارد زیر را شامل شود:
- مشکل فعلی تان که برای حل آن در تلاش هستید
- راه حل یا نتیجه مد نظرتان
- بازه زمانی مورد نظرتان برای رسیدن به هدف
- روش و شیوه ای که از طریق آن قرار است مشکل را حل کنید
برای مثالی که در بالا گفته شد چارچوب های هدف ما اینگونه خواهند بود:
- مشکل: میزان فروش ما به اندازه ای که می خواهیم نیست
- راه حل یا نتیجه: 25% افزایش در فروش کل
- مدت زمان: 2 سال
- روش دستیابی به هدف: استخدام بیشتر یا به کارگیری فروشندگان حرفه ای تر، بالا بردن آموزش ها، بهبود کیفیت محصول، گسترش روابط و شبکه های تماسی، شرکت در کنفرانس های بیشتر و غیره. حتی اگر جزییات بیشتری مثل برگزاری سمینارهای مدیریتی ماهانه و یا ایجاد تیم های فروش به طرح استراتژیک تان اضافه کنید عملی کردن آن بسیار راحت تر می شود.
مطمئنا تمرکز بر روی اهداف و معیارهای کاملا مشخص و واضح برای رسیدن به موفقیت بیشتر راحت تر و ساده تر است.
پیگیری مسئولیت ها
اینکه بخواهید فقط روی فعالیت های روزمره خودتان تمرکز کنید و از روند کار سایر اعضای گروهتان غافل شوید کار درستی نیست. کسب و کار و تجارت فعالیتی همه گیر است و همه اعضا باید درگیر آن شوند. برای دستیابی به هدف نهایی هنگام اجرای برنامه استراتژیک هر بخش بر بخش دیگر اثر می گذارد و به آن تکیه می کند. به همین دلیل عدم وجود همکاری های متقابل منجر به چند شاخه شدن برنامه استراتژیک می شود و عملی کردن آن را با مشکل روبرو می کند. برای جلوگیری از بروز چنین اتفاقی باید دو اصل مهم را به خاطر داشته باشید:
- برای اینکه برنامه استراتژیک در کل سازمان یا شرکت به طور موثری اجرا شود در مرحله برنامه ریزی باید تمام قسمت ها و بخش های شرکت با یکدیگر همکاری کنند.
- بعد از ایجاد برنامه استراتژیک نیز باید تمام بخش ها و قسمت های مختلف شرکت در جهت اجرای برنامه با هم همکاری کنند تا نتایج مطلوب محقق شوند.
پاسخگویی
یکی دیگر از دلایلی که باعث شکست خوردن طرح های استراتژیک می شود این است که هیچ منبعی برای پاسخگویی وجود ندارد. اگر قرار است برنامه استراتژیک را پیاده کنید چه کسی مسول اجرای آن خواهد بود؟
بنابراین باید اطمینان حاصل کنید که اقدامات و وظایف خاصی را به افراد خاصی محول کرده اید و روند کار آنها را تحت نظر دارید تا در صورت بروز مشکل پاسخگو باشند.
مقایسه برنامه و روند
قدم آخر در ایجاد برنامه مدیریت استراتژیک آگاهی از تفاوت بین برنامه و روند اجرای آن است. طبق گفته شرکت Gilmore & Associates، برنامه استراتژیک هدف نهایی نیست بلکه شروع یک فرایند یا چرخه است.
برای اجرای موفقیت آمیز یک برنامه مدیریت استراتژیک چهار مرحله وجود دارد:
- برنامه تان را به طور منظم بررسی کنید.
- به انجام صحیح و درست کارها و همینطور بهتر انجام دادن آنها فکر کنید.
- برنامه تان را گسترش بدهید و آن را ارتقا ببخشید.
- متوقف نشوید. اگر به اهدافتان رسیدید هدف ها و مقاصد بزرگتری را در پیش بگیرید.
مدیریت استراتژیک: برای عمل کردن برنامه ریزی کنید نه فقط برای برنامه داشتن
هر برنامه ای هر چقدر هم که با کیفیت باشد تا زمانی که اجرا نشود ارزشی ندارد. پس زمانی که برنامه استراتژیکتان را تدوین می کنید شروع به حرکت کنید. نقشه را در دست بگیرید و روی وسیله نقلیه تان بنشینید و به سمت هدف حرکت کنید.
پلت فرم مدیریت AchieveIt Execution می تواند در این زمینه به شما کمک کند. این پلت فرم چشم اندازی از برنامه تان و روند انجام آن را بدون لحظه ای مکث در اختیارتان می گذارد؛ بنابراین نه تنها می توانید در خصوص وظایف محول شده به افراد مختلف از آنها درخواست پاسخگویی کنید بلکه به سرعت می توانید معیارهایی که در حال پیگیری هستند را شناسایی کنید تا مطمئن شوید در مسیر درست و به سمت موفقیت گام برمیدارید.
برنامه ریزی استراتژیک ؛ مزایا و مراحل برنامه ریزی استراتژیک
برنامه ریزی استراتژیک (Strategic Planning)، هنر ایجاد راهکارهای خاص تجاری، نحوه اجرای آنها و ارزیابی نتایج با توجه به اهداف و آرزوهای کلی و بلند مدت یک شرکت است. این مفهومی است که به منظور تحقق اهداف استراتژیک خود، به ادغام بخشهای مختلفی، مانند حسابداری و امور مالی، بازاریابی و نیروی انسانی، در یک شرکت متمرکز میشود. اصطلاح برنامه ریزی استراتژیک در اصل مترادف با «مدیریت استراتژیک» است. این نوع برنامه ریزی در اصل در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ رایج شد. با این حال، اشتیاق به برنامه ریزی تجاری استراتژیک، در دهه ۱۹۹۰ احیا شد و اکنون این مفهوم در تجارت مدرن به عنوام سنگ بنای موفقیت هر کسب و کاری شناخته میشود؛ با ذهن همراه باشید.
فرآیند برنامه ریزی استراتژیک چیست؟
فرایند برنامه ریزی استراتژیک، نیاز به تفکر و برنامه ریزی قابل توجهی از طرف مدیریت سطح بالای شرکت دارد. مدیران قبل از برنامه ریزی و سپس تعیین نحوه اجرای استراتژیک آن، گزینههای ممکن بسیاری را در نظر میگیرند. در پایان، مدیریت یک شرکت امیدوار است، استراتژی را اتخاد کند که نتایج مثبتی را در پی داشته باشد (معمولاً به عنوان بهبود خط پایین شرکت تعریف میشود) و به شیوهای مقرون به صرفه قابل اجرا باشد. در حالی که اجتناب از ریسک مالی غیر ضروری است. توسعه و اجرای برنامه ریزی استراتژیک معمولاً شامل اجرای سه مرحله مهم است:
۱- تدوین استراتژی
در فرآیند تدوین استراتژی، یک شرکت ابتدا با انجام یک ممیزی داخلی و خارجی وضعیت فعلی خود را ارزیابی میکند. هدف از این کار کمک به شناسایی نقاط قوت و ضعف سازمان و همچنین فرصتها و تهدیدها (SWOT) است. در نتیجه این تجزیه و تحلیل، مدیران تصمیم میگیرند که بر روی چه برنامهها یا بازارهایی باید متمرکز شوند یا آنها را رها کنند، چگونه باید منابع شرکت را به بهترین نحو تخصیص دهند، یا اینکه آیا اقداماتی مانند، گسترش عملیات از طریق سرمایه گذاری مشترک یا ادغام را باید انجام دهند یا خیر. استراتژیهای تجاری، تأثیراتی طولانی مدت بر موفقیت سازمان دارند. فقط مدیران ارشد اجرایی مجاز به اختصاص منابع لازم برای اجرای آنها هستند.
۲- اجرای استراتژی
پس از تدوین استراتژی، شرکت باید اهداف یا اهداف خاصی را در رابطه با به کار بستن استراتژی ایجاد کند و منابع لازم را برای اجرای استراتژی اختصاص دهد. برنامه ریزی استراتژیک شامل، ایجاد یک ساختار یا چارچوب محکم برای اجرای استراتژی، استفاده حداکثری از منابع مرتبط و هدایت مجدد تلاشهای بازاریابی در راستای اهداف یا اهداف استراتژی است.
۳- ارزیابی استراتژی
هر فرد باهوشی در تجارت، میداند که موفقیت امروز موفقیت فردا را تضمین نمیکند. به همین ترتیب، مدیران برای ارزیابی عملکرد یک برنامه ریزی استراتژیک، باید مواردی بسیاری را در نظر بگیرند. ارزیابی استراتژی شامل سه فعالیت مهم است، بررسی عوامل داخلی و خارجی مؤثر در اجرای استراتژی، سنجش عملکرد و انجام اقدامات اصلاحی برای مؤثرتر شدن استراتژی. به عنوان مثال، پس از اجرای یک استراتژی، به منظور بهبود ارائه خدمات به مشتری، یک شرکت ممکن است متوجه شود که برای دستیابی به پیشرفتهای مطلوب در روابط مشتری، باید یک نرم افزار جدید مدیریت ارتباط با مشتری (CRM)را اتخاذ کند. هر سه مرحله در برنامه ریزی استراتژیک در سه سطح سلسله مراتبی اتفاق میافتد. مدیریت عالی، مدیریت میانی و سطح عملیاتی. بنابراین، ایجاد ارتباط و تعامل بین کارمندان و مدیران در تمامی سطوح ضروری است، تا بتوانیم به شرکت کمک کنیم تا به عنوان یک تیم کارآمدتر و مؤثرتری عمل کند.
مزایای برنامه ریزی استراتژیک
نوسانات محیط کسب و کار باعث میشود که بسیاری از شرکتها به جای آن که راه حلهای پیشگیرانه ای را به کار گیرند، استراتژیهای واکنشی را اتخاذ کنند. با این حال، استراتژیهای واکنشی معمولاً فقط برای کوتاه مدت مناسب هستند، حتی اگر برای اجرا، میزان قابل توجهی از منابع و زمان لازم باشد. برنامه ریزی استراتژیک به شرکتها کمک میکند تا به شکلی فعالانه آماده شوند و مسائل را با دید بلند مدت تری مرتفع کنند. آنها شرکت را قادر میسازند به جای پاسخ دادن به موقعیتها، نفوذ را آغاز کند.
از جمله مزایای اصلی ناشی از برنامه ریزی استراتژیک، شامل موارد زیر هستند:
۱- کمک به ایجاد رویکرد منطقی و منظم در تدوین استراتژی
این اغلب مهمترین فایده است. برخی از مطالعات نشان میدهند که فرایند برنامه ریزی استراتژیک، صرف نظر از موفقیت یک استراتژی خاص، سهم بسزایی در بهبود عملکرد کلی شرکت میگذارد.
۲- تقویت ارتباط بین کارفرمایان و کارمندان
ارتباطات برای موفقیت در فرآیند برنامه ریزی استراتژیک بسیار مهم است. این امر از طریق مشارکت و گفتگو بین مدیران و کارمندان آغاز میشود، که نشان از تعهد آنها در دستیابی به اهداف سازمانی دارد. برنامه ریزی استراتژیک همچنین به مدیران و کارمندان کمک میکند تا نسبت به اهداف سازمان تعهد خود را نشان دهند. دلیل این امر این است که آنها میدانند شرکت در حال انجام چه کاری است و دلایل آن چیست. برنامه ریزی استراتژیک اهداف سازمانی را واقعی میسازد و کارکنان میتوانند با درک راحت تر رابطه بین عملکرد خود، موفقیت شرکت و جبران خسارت را درک کنند. در نتیجه، هم کارمندان و هم مدیران گرایش بیشتری به نوآوری و خلاقیت پیدا میکنند و این باعث رشد بیشتر شرکت میشود.
۳- قدرت دادن به اشخاص برای داشتن عملکرد بالا
افزایش گفتگو و ارتباط در تمام مراحل فرآیند، حس اثربخشی و اهمیت کارکنان را در موفقیت کلی شرکت تقویت میکند. به همین دلیل برای شرکتها مهم است که با دخالت مدیران و کارمندان سطح پایین در سازمان، بر روند برنامه ریزی استراتژیک متمرکز شوند.
۴ مرحله مدیریت استراتژیک چیست و چگونه عمل می کند؟ برنامه ریزی استراتژیک
قرار دادن وقت و انرژی در برنامه ریزی استراتژیک حال، بعداً برای سازمان بسیار ساده تر خواهد شد و همه این کارها با پنج مرحله ساده شروع میشود. نه تنها پیروی از این مراحل فرد را قادر میسازد که با اطمینان به اهداف خود برسد، بلکه او را موجب میسازد تا با پیشرفت و رشد سازمان ، استراتژی خود را نیز به روز کند.
مرحله ۱: رسالت، چشم انداز و ارزشهای سازمان خود را تعریف کنید
اکنون زمان آن است که اهداف سازمانی خود را برنامه ریزی کنید. این شامل سه عنصر مهم زیر است:
- مأموریت: به این موضوع اشاره دارد که چرا فرد جزئی از یک سازمان شناخته میشود. در نهایت، هر جنبه از برنامه استراتژیک، باید با ماموریت اصلی تان مرتبط باشد.
- چشم انداز: این به فرد میگوید که در کدام نقطه از آینده میخواهد باشد. چشم انداز باید مبتنی بر اهداف جاه طلبانه فرد، اما قابل دستیابی و امکان پذیر باشد.
- ارزشها: آنچه را که فرد به عنوان یک سازمان در نظر دارد، تعیین میکند.
مرحله ۲: به جزئیات استراتژی خود وارد شوید
پس از تعیین مأموریت خود، جزئیات را صفر کنید و به مؤلفههای واقعی برنامه استراتژیک خود بپردازید. سپس، اقدامات (معیارها) را متناسب با اهداف ایجاد کنید تا بتوانید پیشرفت را در رسیدن به این اهداف ردیابی و ارزیابی کنید. سرانجام، ابتکارات یا پروژههایی را برای هدایت اقدامات و پشتیبانی از اهداف خود تهیه کنید. اهداف، اقدامات و ابتکارات، ستون فقرات استراتژی فرد را تشکیل میدهند. انجام این کار، در روند برنامه ریزی استراتژیک بسیار مهم است.
مرحله ۳: یک فرآیند گزارش دهی ایجاد کنید
بیشتر سازمانها گزارشهای ماهانه، سه ماهه و سالانه را برای مخاطبان مختلف (بخشها، مدیران ، هیئتها یا شوراها) جمع آوری میکنند. در این مرحله از برنامه ریزی استراتژیک، گزارشهای مورد نیاز و روند ایجاد آنها را مستند خواهید کرد. روند گزارشگری باید جزئیاتی از قبیل تقویم گزارش، فراوانی، مالکان و ذینفعان و موارد دیگر را تشریح کند. گزارشهای استراتژیک مورد نیاز، باید با استراتژی فرد مرتبط باشند.
مرحله ۴: با سازمان خود ارتباط برقرار کنید
این به معنای مرحله آخر و بهترین تمرین که کل مراحل برنامه ریزی استراتژیک را شامل میشود، نیست. به یاد داشته باشید که حتی پس از اتمام برنامه ریزی استراتژیک خود، ارتباط برقرار کنید. آخرین مورد مهم، به اشتراک گذاشتن استراتژی نهایی است. سازمانها این کار را به روشهای مختلفی انجام میدهند. به عنوان مثال، یک موسسه مالی بین المللی، برنامه جدید خود را به طور موثر به کلیه کارمندان با استفاده از فیلم، گزارش پیشرفت، بروشور، پوستر و شبکه اجتماعی داخلی شرکت خود ابلاغ میکند. یک سازمان کوچکتر برای بررسی برنامه استراتژیک جدید، جلساتی را با هر بخش ترتیب میدهد و از طریق ارسال نامه به هر بخش، اهداف و چگونگی گرایش هر یک به استراتژی را دنبال می کند. هیچ راه صحیحی برای برقراری ارتباط وجود ندارد، اما تلاشهای یکپارچه باعث میشود که برنامه استراتژیک به عنوان بخشی از فرهنگ اصلی سازمان شناخته شود.
نتیجه گیری
تعداد فزایندهای از شرکتها از برنامه ریزی استراتژیک برای تدوین و اجرای تصمیمات مؤثر استفاده میکنند. در حالی که برنامه ریزی به مقدار قابل توجهی از زمان، تلاش و پول نیاز دارد. یک برنامه استراتژیک خوب و فکر شده به طور مؤثر رشد شرکت، دستیابی به هدف و رضایت کارکنان را تقویت میکند.
مدیریت استراتژیک چیست؟ | با هفت مرحله مدیریت استراتژیک آشنا شوید.
کلمه استراتژی از کلمه یونانی «Stratigos» میآید که بهمعنی ژنرال، رهبر یا فرمانده ارتش است. در عصر مدرن این کلمه معنایی متفاوت پیدا کرده است و به معنایی جامعتر دلالت دارد: داشتن برنامهای کلی برای دستیابی به یک یا چند هدف بلندمدت. مدیریت استراتژیک به فرایند شناسایی، اجرا و مدیریت استراتژیهایی گفته میشود که مدیران برای رسیدن به اهداف و مقاصد سازمان خود انجام میدهند. همچنین میتوان آن را مجموعهای از تصمیمات دانست که یک مدیر باید اتخاذ کند تا هرچه بیشتر به بهبود عملکرد شرکت کمک کند. هر مدیری که مسئول مدیریت استراتژیک سازمان است، برای آنکه بتواند تصمیمات درستی بگیرد، باید اطلاعات جامعی از شرایط حاکم بر فضای داخلی و خارجی سازمان داشته باشد؛ بنابراین شما بهعنوان یک مدیر علاوه بر اینکه باید بدانید مدیریت چیست، برای پیشبرد کارتان حتما نیاز دارید که معنای مدیریت استراتژیک را هم درک کنید.
تعریف مدیریت استراتژیک
مفهوم دقیق مدیریت استراتژیک را میتوان، فرآیند مستمر برنامهریزی، نظارت، تجزیهوتحلیل و ارزیابی هر فعالیتی دانست که برای رسیدن به اهداف یک سازمان ضروری است. مدیریت استراتژی کمک میکند تا سازمان یک چشمانداز روشن برای مواجهه با موارد قابل پیشبینی و غیرقابلپیشبینی داشته باشد، همچنین مدیریت استراتژیک با تدوین و اجرای استراتژیهای مناسب موجب میشود که سازمان بتواند به مزیت رقابتی پایدار دست پیدا کند.
مدیریت استراتژیک چیست؟
مدیریت استراتژیک هنر توسعه، پیادهسازی و ارزیابی استراتژیهایی با کارکردهای مختلف است که به سازمانها اجازه دستیابی به اهدافشان را میدهد. این شکل از مدیریت یک مسیر مشخص از شکلگیری تا اجرای استراتژی و نحوه رسیدن به اهداف را ترسیم میکند؛ چیزی که موجب میشود برنامههای بزرگ سازمان به برنامههای کوچکتر و قابلدستیابی تقسیم بشوند و رسیدن به اهداف سازمان راحتتر بشود. مدیریت استراتژیک دو هدف اصلی را دنبال میکند؛ هدف اول، کسب مزیت رقابتی، پیشیگرفتن از رقبا و تسلط بر بازار است و هدف دوم آن، ایجاد یک نقشه راه و دستورالعمل مشخص برای رشد در محیط کسبوکار است.
مدیریت استراتژیک اهداف تعیینشده شرکت را پوشش میدهد و بر اقدامات رقبا نظارت میکند. همچنین با ارزیابی مجدد ساختار داخلی سازمان و بررسی استراتژیهای امروزی، کار تائید و اجرای آنها در سازمان را سرعت میبخشد. درواقع این نوع از مدیریت ترکیبی از برنامهریزی استراتژیک و تفکر استراتژیک است. اگر هدف برنامهریزی استراتژیک شناخت اهداف قابلدستیابی باشد، تفکر استراتژیک کار شناسایی ظرفیت سازمان برای دستیابی به اهداف تعیینشده در برنامهریزی استراتژیک را بر عهده دارد.
مدیریت استراتژیک چه مزایایی دارد؟
مدیریت استراتژیک به مدیر ارشد سازمان کمک میکند تا در زمان هدایت فعالیتهای سازمانی در مسیر درست، به ابزارهای مدیریتی قابلاعتماد مجهز باشد. همچنین موجب میشود که مدیر همیشه توان پاسخگویی مناسب به تغییرات احتمالی را داشته باشد. علاوهبراین، تفکر استراتژیک با کمک به شرکت در نوآوری بهموقع، ریسک هر نوع فعالیتی را کاهش میدهد. در ادامه مزایای مدیریت استراتژیک را مرور میکنیم.
دستیابی به اهداف سازمانی
مدیریت استراتژیک میتواند به یک سازمان کمک کند تا عملکرد مؤثری داشته باشد و شرایط مدیریت، رشد آن را تسهیل میکند. همچنین مسیری را که یک شرکت باید دنبال کند تا به اهداف و مقاصد واقعبینانه برسد، ترسیم میکند و با این کار، تضمین میکند که نوع فعالیتها و چشمانداز تعیینشده برای سازمان، همسو با هم حرکت کنند. برنامه استراتژیک بهعنوان یک پایه محکم عمل میکند، پایهای که یک شرکت میتواند بر اساس آن پیشرفت کند.
کسب مزیت رقابتی
ماهیت فعال مدیریت استراتژیک باعث میشود شرکتها نسبت به آینده آگاهی لازم را داشته باشند تا بتوانند بهموقع تغییرات لازم را ایجاد کنند. این مورد به آنها اجازه میدهد تا با اجتناب از سناریوهای نامطلوب و استفاده از فرصتهای بالقوه، خود را با بازار در حال تغییر وفق دهند و فرآیند جلو بودن همیشگی سازمان نسبت به رقبایش را تضمین میکند.
مدیریت استراتژیک، کارایی کارکنان را افزایش میدهد
وقتی تمامی نیروهای شرکت در فرآیند مدیریت استراتژیک در نظر گرفته شوند، درنتیجه، احساس مشارکت و انگیزه بیشتری برای کار پیدا میکنند. با مدیریت استراتژیک، آموزشهای لازم برای اجرای استراتژی شرکت به کارمندان داده میشود و همین باعث میشود کارایی آنها افزایش یابد. درواقع با گردش استراتژیک کار، درنهایت مدیریت سازمان سود میبرد. زمانی که کارکنان احساس کنند جزئی از دیدگاه رو به جلوی سازمان هستند و برای تحقق اهداف سازمانی حضورشان مؤثر است، با انگیزه بیشتری به کار میپردازند.
ترویج رشد پایدار
کارایی در عملکرد سازمانی یکی از پیامدهای مدیریت استراتژیک است. درنتیجه بازدهی سازمان بیشتر میشود و امکان مدیریت رشد آن فراهم میشود. دستاورد چنین مدیریتی برای هر سازمانی علاوهبر ورود به بازارهای جدید، محکمشدن جای پای آنها در بازار فعلی است.
مدیریت استراتژیک به پیشبینی تغییرات کمک میکند
مدیریت استراتژیک از مدیر میخواهد که آینده شرکت و بازار را مطالعه کند. با تحقیق مداوم در مورد آینده بازار، مدیران میتوانند هرگونه تغییر را پیشبینی کنند. اجرای مؤثر مدیریت استراتژیک، سازمان را به سمت تغییر سوق میدهد و حتی میتواند موجب تغییر در بازار شود. مدیریت استراتژیک به شرکتها اجازه میدهد تا بر اساس پیشبینیهای دقیق و نه واکنشهای تکانشی، تصمیمگیری کنند. امری که شرکت را قادر میسازد در مراحل ابتدایی شروع یک فرآیند جدید، اقدامات لازم را انجام دهد و امکان مدیریت کارآمد را فراهم کند.
افزایش سودآوری
سودآوری واحد تجاری به حداکثر استفاده از منابع موجود بستگی دارد. بنابراین مدیران میتوانند به بهرهگیری کامل از منابع مالی و استفاده از حداکثر ظرفیت نیروی کار در جهت افزایش سودآوری سازمان از طریق مدیریت استراتژیک دست پیدا کنند؛ اما زمانی مدیریت استراتژیک رخ خواهد داد که سودآوری سازمان فقط نصیب مدیران نشود بلکه سایر کارمندان و کارکنان هم بتوانند از سود حاصله از کار جمعی استفاده کنند.
مدیریت استراتژیک هزینهها را کاهش میدهد
مدیریت استراتژیک به سازمان کمک میکند تا هزینههای خود را در سرمایهگذاریهای غیرضروری کاهش دهد. بهعنوانمثال، سرمایه ثابت هر شرکتْ مبلغ سرمایهگذاری شده در داراییهای ثابت آن است. با کمک مدیریت استراتژیک، مدیران میتوانند تصمیم بگیرند که آیا سرمایهگذاری در این داراییهای ثابت سودآور است یا برای کاهش هزینه اجاره آنها میتواند مناسبتر باشد.
هفت مرحله مدیریت استراتژیک چه هستند؟
مدیریت استراتژیک، برنامهریزی استراتژیک را برای هر سازمانی ضروری میسازد. برنامهریزی استراتژیک نمادی از توانایی یک سازمان برای رسیدن به اهداف کوتاهمدت و بلندمدت و تعیین اقداماتی است که برای تحقق آن اهداف باید انجام شود. هفت مرحله فرآیند مدیریت استراتژیک بهصورت زیر است.
مرحله اول؛ هدفگذاری
اولین مرحله مدیریت استراتژیک، تعیین اهدافی است که شرکت میخواهد به آنها دست پیدا کند. این مرحله شامل تعیین اهداف بلندمدت و کوتاهمدت است. همچنین، مدیر باید این اهداف را با کل سازمان به اشتراک بگذارد و توضیح دهد که چگونه این کار آنها بر این اهداف تأثیر میگذارد. درنتیجه هر یک از نیروهای شرکت، اهمیت کار خودش را درک میکند و در راه رسیدن به یک هدف مشترک احساس مشارکت میکند.
مرحله دوم؛ جمعآوری اطلاعات
مرحله بعدی، جمعآوری تمام دادهها و اطلاعات لازم است. هدف از این مرحله تعیین چشمانداز و مأموریت سازمان است که بدون اطلاعات دسترسی به آن غیرممکن است. هر مدیری باید اطلاعات مربوط به تغییراتی که ممکن است در آینده رخ دهد، سهم بازار سازمان، سهم بازار رقبا و غیره را داشته باشد؛ جمعآوری این اطلاعات چیزی است که فقط در مدیریت استراتژیک امکانپذیر میشود.
مرحله سوم؛ تجزیهوتحلیل وضعیت
پس از جمعآوری اطلاعات لازم و تعیین چشمانداز و مأموریت، مرحله بعدی ارزیابی وضعیت موجود است. سازمان تمامی عوامل داخلی و خارجی مؤثر بر کسبوکار را تحلیل میکند و از نحوه فعالیت رقبای سازمان ارزیابی دقیقی انجام میدهد. درنهایت، مدیران باید تمام اطلاعات را بر اساس ارتباط آن با وضعیت فعلی دستهبندی و بررسی کنند.
مرحله چهارم؛ تدوین استراتژی
پس از مطالعه کامل اطلاعات و موقعیت، مدیر باید استراتژی را تدوین کند. استراتژی ساختهشده باید روشن و شفاف باشد و در آن هر فردی بداند چه کاری را برای رسیدن به چه هدفی انجام دهد. همانطور که میدانید، ضرر یک برنامه مبهم بیشتر از سود آن است زیرا باعث میشود جهت کاری مشخصی برای کارمندان وجود نداشته باشد، فعالیت آنها با هم تداخل پیدا کند و درنهایت منجر به ناکارآمدی زمانهای کاری سپریشده در شرکت بشود.
مرحله پنجم؛ اجرای استراتژی
اجرای استراتژی تدوینشده بهگونهای که بتواند علاوه بر رسیدن به موفقیت، برای شرکت مزیت رقابتی ایجاد کند، هدف این مرحله است چراکه بهترین راه برای تعیین اینکه آیا این استراتژی مفید است یا خیر، اجرای آن است. در این مرحله مهارت مدیریتی اهمیت بسیاری دارد. مدیر باید بتواند بهخوبی طرح را در شرکت پیاده کند و تمهیدات لازم برای حمایت سراسری سازمان از استراتژی جدید را فراهم کند.
مرحله ششم؛ نظارت بر استراتژی
پس از اجرا، نظارت مستمر بر موفقیت استراتژی ضروری است. اما قبل هر چیزی، مدیر باید بررسی کند و ببیند که آیا این استراتژی جدید نتایج مثبتی برای سازمان داشته است یا خیر. او باید طرحهای جدید را در سطح کوچکتر آزمایش کند و اگر موفقیتآمیز بودند، شرایطی فراهم کند که بهطور مداوم اجرا شوند. این مرحله امکان رشد پایدار سازمان را فراهم میکند، همچنین به حفظ کارکنان کمک میکند. علاوهبراین، نظارت کامل بر کارکنان در سطوح مختلف هم بهراحتی امکانپذیر میشود.
مرحله هفتم؛ تجزیهوتحلیل SWOT
آخرین مرحله در مدیریت استراتژیک به تعیین نقاط قوت، ضعف، فرصتها و تهدیدات (SWOT) یک سازمان منجر میشود. سازمان با استفاده از این اطلاعات، طرحهایی اصلاحاتی، برای مبارزه با ضعفها و تهدیدهای شرکت تعریف میکند. اگر یک استراتژی اثرات نامطلوبی داشته باشد، مدیر باید در مورد آن تجدیدنظر کرده و تغییرات لازم را انجام دهد. از طرف دیگر، اگر طرح جدید مؤثر بود، مدیر میتواند مشکلات آینده را برای ایجاد استراتژیهای جدید پیشبینی کند.
مهارتهای لازم برای مدیریت استراتژیک چه هستند؟
businessman drawing business concept in night office
مدیریت مدیریت استراتژیک چیست و چگونه عمل می کند؟ استراتژیک یک فرآیند مداوم است و به مدیری نیاز دارد که بتواند اطمینان لازم از تعامل کارآمد تمامی عناصر سازمان با هم را فراهم کند، این تعامل اغلب باید بهصورت همزمان در جریان باشد تا از هرجومرج در سازمان جلوگیری شود. بههمیندلیل باید گفت، مدیریت استراتژیک کار آسانی نیست و تسلط بر هنر آن نیازمند مهارتهایی کلیدی است. مهارتهای مدیریت استراتژیک، به مجموعهای از مهارتهای لازم برای تجسم آینده یک شرکت و برنامهریزی برای تحقق آن اشاره دارد. این مهارتها برای رشد و توسعه یک شرکت، بهویژه در دورههای گذار حیاتی هستند. این اصطلاح طیف گستردهای از مهارتها را در بر میگیرد که بر اساس صنعت و جغرافیا، ممکن است در آنها کمی تفاوت ایجاد شود.
بااینحال، مهارتهای اصلی در مدیریت استراتژیک، داشتن توانایی تجزیهوتحلیل، تجسم، برنامهریزی و رهبری است. همچنین برای متخصصان مدیریت استراتژیک، واقعبینبودن و داشتن تفکر انتقادی قوی اهمیت زیادی دارد. مدیران استراتژیک برجسته نهتنها میتوانند تصویر بزرگ آینده شرکت را با جزئیات تجسم کنند، بلکه میتوانند درک کنند که همه جزئیات چگونه باید با هم کار کنند تا رسیدن به یک تصویر کلی بینقص، امکانپذیر باشد. ایجاد همبستگی بین جزئیات و طرح کلی، در قلب مهارتهای مهم مدیریت استراتژیک قرار دارد. برای رسیدن به تصویری واضح، یک مدیر باید بداند سازمان چیست و مدیریت استراتژیک چه جایگاهی در سازمان میتواند داشته باشد.
ایزو در مدیریت استراتژیک چه نقشی دارد؟
ایزوهای مرتبط با مدیریت استراتژیک شما را وادار میکند در مورد سازمان خود، اهداف، رضایت مشتری، محصولات و خدمات، نیازها و انتظارات طرفهای ذینفع فکر کنید و درنهایت برنامهریزی استراتژیک خود را شرح دهید. همچنین به شما کمک میکند تا فرآیندهای پشتیبانی و عملیاتی لازم را اجرا کنید و بر آنها نظارت داشته باشید. علاوهبراین، ایزو بهعنوان یک ابزار مدیریت استراتژیک، مسیری را تعیین میکند تا سازمانها مجبور باشند، ساختار خود را بر اساس تعاریف سازمان، اهداف پیش رو، فعالیتهای ضروری و نیازهای شرکت، قدمبهقدم سازماندهی کنند. همچنین ایزو با مدیریت ریسک، باعث میشود سازمانها بتوانند اقدامات پیشگیرانهای برای عبور از موقعیتهای مختلف بدون ضررهای مالی و تجاری داشته باشند.
حرف آخر
همانطور که میدانید داشتن یک برنامهریزی مناسب برای آینده کوتاهمدت و بلندمدت سازمان، برای راهاندازی یک کسبوکار موفق ضروری است. مفهوم مدیریت استراتژیک اولین قدم در راه رسیدن به هدف نهایی سازمان شما محسوب میشود. درنتیجه برای اجرای مؤثر مدیریت استراتژیک، نیاز به مهارتهایی اساسی دارید تا بتوانید با بهکارگیری آنها درک جامعی از کل شرکت و بازاری که در آن قدم میگذارید، داشته باشید. این نوع از مدیریت، یک مدیریت گسترده و همهجانبه محسوب میشود که تمامی کارکردهای سازمان را در بر میگیرد، درنتیجه دانش و تجربه بهدستآمده در حوزههای مختلف ساختاری مدیریت در مدیریت استراتژیک گنجانده میشود.