حمایت و مقاومت به زبان ساده

حمایت و مقاومت به زبان ساده
شهیدی که مژده وصل از رسـولالله(ص) گرفت
کامران پورعباس پاسدار شهید سیدعزیزالله میرسالاری فرزند سیدمندنی در سال 1334 در روستای تنگ تلخ در ابوالفارس دیده به جهان گشود. در شرکت نفت مشغول بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت بسیج درآمد و از طریق شرکت نفت به سپاه پاسداران شهرستان رامهرمز مأمور شد و در 23 خرداد 67 در عملیات بیتالمقدس7 در شلمچه به درجه رفیع شهادت نایل آمد. کمحرف و پرعمل و بااصالت و بزرگمنش سردار حاج خداداد مصطفیزاده در مورد فضایل و ویژگیهای اخلاقی و رفتاری و باصفا بودن و نورانیتِ شهید سیدعزیزالله میرسالاری میگوید: «اسمش سیدعزیزالله، فامیلش میرسالاری، از سادات میرسالار و اهل ابوالفارس بود. همیشه میدیدم که بایک دست لباس بسیجیِ ساده خاکیرنگ دور و بر پایگاه سپاه رامهرمز میچرخید. میگفتند از کارکنان شرکت نفت است و برادر شهید است. راننده یک تویوتا لندکروز قدیمی سپاه بود. ماشینش را مرتب تمیز و آماده بهکار نگه میداشت و خیلی خوشبرخورد و منظم و متین بود. اکثر امورات و مأموریتهای سپاه رامهرمز بهخصوص امورات واحد تعاون را انجام میداد. همیشه تبسمى بر لب داشت. هرکس برای اولین بار او را میدید مثل این بودکه سالها او را میشناسد. کمحرف و پرعمل بود. شخصیتی بزرگوارانه و باوقار داشت. چهرهای نورانی و هیکلی خوشتیپ و خوشقیافه داشت. معلوم بود که فردی بااصالت و بزرگمنش میباشد. با اینکه یک بسیجی ساده بود که از شرکت نفت مأمور به سپاه بود، ولی از نظر اخلاق، رفتار و منش و معنویت چیزی از پاسداران رسمی کمتر نداشت. هر وقت که ماها از جبهه برمیگشتیم به شهر و برای انجام اموراتی به پایگاه میآمدیم و ایشان ما را میدید، اولین کاری که میکرد خم میشد که دست ماها را ببوسد؛ ولی مانع میشدیم، آخرش پیشانی ما را میبوسید. من همیشه این بزرگوارى و منش او را زیر نظر داشتم و از خصوصیات اخلاقی ایشان بسیار لذت میبردم.» رازی بزرگ سردار مصطفیزاده از راز بزرگی در مورد شهید سیدعزیزالله میرسالاری پرده برمیدارد: «سال ۶۶ که بنده تصدی فرماندهی گردان امام حسین(ع)[در رامهرمز] را بهعهده گرفتم و بچههای گردان به کردستان جهت مأموریت اعزام شدند و بنده روز بعد میخواستم به محل گردان بروم. از فرماندهی محترم وقت سپاه[در رامهرمز] جناب حاج آقاعمرانی که خداوند انشاءالله عاقبتبخیرشان گرداند، مراجعه کردیم و درخواست وسیله برای رفتن به کردستان کردیم. ایشان هم لطف فرمودند و مرحوم سیدعزیزالله را برای رساندن ما مأمورکردند. لذا صبح روز بعد بنده و حاج سیدعبدالرضاطباطبایی به همراه مرحوم سیدعزیزالله به سمت کردستان حرکت کردیم. بعد از طی مسافت طولانی، شب به حوالی ملایر رسیدیم. درطول مسیر صحبتهای زیادی ردوبدل شد. از جبهه گفتیم. از شهر گفتیم و از اوضاع و تحولات جبهه و شهر و طوایف و خلاصه در رابطه با همهچیز و همهکس صحبت کردیم. اما من سوالی که در ذهن خودم بود، بالاخره مطرح کردم و از سیدعزیزالله پرسیدم شما چطور از شرکت نفت به سپاه و بسیج آمدی؟ اول کمی طفره رفتند، ولی بر اثر اصرار و درخواست زیاد بنده، بالاخره زبان به بیان گشودند و فرمودند من برادرم را که شهید شده است[شهید سیدابوالحسن میرسالاری]، خیلی دوست داشتم و شهادتش برایم سخت و غیرقابلتحمل بود. مرحوم خیلی آرام با من صحبت میکرد و از من قول حمایت و مقاومت به زبان ساده گرفت که تا زنده هستند، من موضوع را جایی مطرح نکنم. من هم قول دادم. ایشان فرمودند شهادت برادرش خیلی براش سخت و غیرقابلتحمل بود و شب و روز خواب و خوراک نداشتهام تا اینکه یک شب خواب برادر شهیدش را میبیند که چندتا نصیحت بهش میکند: اول اینکه زن و بچه شهدا را حمایت و پشتیبانی نماید. دوم اصلاً ناراحت شهیدشدنِ او نباشد و او جایش خوب است و خیلی بهش خوش میگذرد و چند مورد دیگر که الان در ذهنم نیست و فراموش کردم. مورد آخر، برادرش بهش قول میدهد که او هم شهید خواهد شد و به او ملحق خواهد شد. خلاصه قول شهادت را از برادر شهیدش گرفته بود؛ لذا خیلی بهش تأکید میکند که هیچوقت سپاه و بسیج را ترک نکند و به خدمت ادامه بدهد تا اینکه شهید بشود. لذا به این شکل پرده از راز حضور خودش در سپاه را برمیدارد و میگفت من اینقدر در سپاه و بسیج میمانم و خدمت میکنم تا بالاخره شهید بشوم و به برادر شهیدم ملحق بشوم. صحبت ما در طول مسیر به درازا کشید. من هم که دیگر تقریباً قانع شدم، حرفهای آن عزیز خیلی به دلم نشست. کمکم داشت خوابم میگرفت. گفتم دارد خوابم میگیرد، بزن یک جایی کنار تا یکی، دو ساعت بخوابیم. قبول نمیکرد، میگفت شما با خیال راحت بخوابید. دریک لحظه من یک خمیازه بلند بیاختیار کشیدم که باعث شد همراه دیگرمان از خواب بپرد و شروع به سر و صدای بلند کرد و فرمان ماشین را از دست سیدعزیزالله گرفت تا اینکه سید ماشین را به کنار زد و توقف کرد. گفتیم چی شده؟ چی شده؟ گفت از بس که از کومله و دمو کرات و ضدانقلاب و کمین و کشت و کشتارگفتید، فکر کردم کمین خوردیم و ماشین دارد میرود توی دره. من فرمان را گرفتم که چپ نشویم. این حادثه به خواست خدا بود؛ چون دقیقاً حدود ۳ متر جلوتر جاده را بریده بودند که هیچ علامتی و چراغی یا مانعی هم نگذاشته بودند و اگر با همان سرعت ادامه میدادیم حتماً ماشین با سر داخل کانال سقوط میکرد و معلوم نبود چی به سرمان میآمد. پس خواست خدا بود که آن اتفاق بیفتد و سید ماشین را متوقف کند. خود مرحوم هم فرمودند که اصلاً متوجه بریدگی جاده نبودند و اگر ادامه میداد حتماً سقوط میکرد داخل کانال. خلاصه بعد از توقف کوتاه و زدن آب به سر و صورتمان دور زدیم و از کمربندی وارد شهر ملایرشدیم. آن شب با کمی استراحت مجدداً حرکت را شروع کردیم، رسیدیم مقر گردان درسقز. سید نامهها و هدایای بچهها را تحویل داد و چند روزی هم ماند. بعد برگشتند خوزستان. البته خیلی اصرار داشت که تا موقع عملیات در گردان بماند ولی چون زمان عملیات مشخص نبود لذا ایشان را برگرداندیم پایگاه. ازآن زمان بنده دیدگاهم نسبت به آن بزرگوار عوض شد و همیشه به عنوان یک شهید زنده بهش نگاه میکردم و بسیار بهشون احترام میگذاشتم و به صحبتهایی که درخصوص برادر شهیدش و خودش و هدفش برایم کرده بود، فکر میکردم. ایشان هم نسبت به بنده خیلی لطف داشتند و احترام زیادی قائل بودند و خلاصه دوستی و صمیمیت بین ما خیلی بیشتر شد و هر زمان که به همراه دوستان تعاون سپاه به دیدار رزمندهها میآمدند، من از ایشان و همراهان در سنگر و چادر فرماندهی گردان پذیرایی میکردم و خیلی از دیدارشان خوشحال میشدیم.» خواب رسولالله(ص) آقای سیدابراهیم میرسالاری از فرهنگیان اسلامشهر و فرزند شهید سیدعزیزالله میرسالاری توضیحات بیشتری در مورد تأثیرات خواب برادر شهید میدهد. مطابق توضیحات سیدابراهیم، برادر شهید که خوابش را دیده بود، پاسدار شهید سیدابوالحسن میرسالاری(ساداتی) است. سیدابوالحسن پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی به عضویت انجمن اسلامی روستا در آمد و از سال 1360 تا 1363 مسئول شورای اسلامی روستا بود. در سال 1361 به جبهه رفت. یکبار از ناحیه پهلوی چپ مورد اصابت ترکش واقع گردید و مجروح شد و سرانجام در 23 اسفند 1363 پس از جانفشانی و دلاوریهای فراوان در عملیات بدر آسمانی شد و شهادت در راه خدا روزیاش گردید. شهیدان سیدغلامرضا و سیدنورالله میرسالاری هم پسرعموهای شهید هستند که از جوانی با هم بزرگ شدهاند و به همین خاطر یکدیگر را برادر خطاب مینمودند. سیدعزیزالله علاوه بر برادرش، از رسولالله(ص) نیز مژده وصل و شهادت گرفته بود. یک شب در عالم رویا حضرت محمد(ص) را به خواب میبیند که به او میفرماید چرا ناراحتی؟ شهید گفت: دلم برای برادر شهیدم تنگ شده است. پیامبر فرمودند نگران نباش به زودی او را ملاقات خواهی کرد. بر این اساس در سپاه میمانَد و با لباس بسیجی عاشقانه و مشتاقانه و مخلصانه خدمت مینماید و برای شهادت لحظهشماری میکند. حمایت و پشتیبانی از خانواده شهدا همچنین مطابق سفارش برادر شهیدش مبنی بر حمایت و پشتیبانی از خانواده شهدا، پیک سپاه رامهرمز میشود و شبانهروز به خانوادههای رزمندگان و شهدای رامهرمز و روستاهای رامهرمز سر میزند و خدمت مینماید. یکی از مسئولیتهای وی پیک جبههها بود و در خطوط پدافندی و عملیاتی حاضر میشدند و خبر سلامتی رزمندگان و نامههایشان را به خانوادههایشان میرساندند. به خانه شهدا که میرفت، بهعنوان تبرّک در حیاط خانه شهدا وضو میگرفت و بعد داخل میرفت. همچنین با همکاری شهید دامغانی امام جمعه رامهرمز، هدایایی را تهیه میکردند و به خانوادههای شهدا و فرزندانشان اهدا مینمودند. پیکر مطهر برادرانش را بلافاصله بعد از شهادت، از جبهه با لندکروز به رامهرمز آورد و در گلزار شهدای رامهرمز تشییع و خاکسپاری نمود. در دفن و مراسمات و کارهایشان بعد از شهادت هم همهکاره و محور بود. در وصیتنامه شهید نیز سفارش بسیاری به رسیدگی و سرکشی به خانواده شهدا و رفع مشکلات و بیمهریها در حق آنان، شده است. در بخشی از وصیتنامه شهید آمده است: «از سپاه میخواهم که نگذارید خانواده شهدا را ادارات و بعضی از مردم اذیت بکنند و بگویند وظیفه ما نیست دخالت کنیم در امر جنگ و اسلام و مسائل محلی و شهری؛ چون شهدای انقلاب بهواسطه خلوص روحانیت، خط امام و سپاه پاسدارانِ پیرو ولایت فقیه پا به عرصه جهادمقدس نهادهاند. پس میخواهم که همواره روحانیت معظم و سپاه پاسدارانِ ولایتی و امت شریف حزبالله پشتوانه خوبی برای خانواده شهدا باشند و همواره شهدای اسلام از امام حسین(ع) گرفته تا شهدای انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی را برای هدایت خود سرمشق قرار دهند و از آنها غافل نباشند؛ زیرا شهدا برای برقراری حکومت الله و برقراری پرچم خونین اسلام جان خود را به محبوب خود اهدا نمودند. ای برادران عزیز سپاهی! نگذارید که خدای نکرده خون پاک و مقدس شهدا پایمال شود و یا به خانواده شهدا ظلمی بشود؛ چون فردای قیامت جوابگو خواهید بود.» عشق و اعتقاد و ایمان به سپاه و لباس پاسداری در مورد اعتقاد عمیق شهید سیدعزیزالله به سپاه و لباس پاسداری نیز رجوع به وصیتنامه شهید، خود به تنهایی کافی و گویاست برای پیبردن به میزانِ عشق و ارداتش به پاسداری. در وصیتنامه شهید میخوانیم:«ای سپاهیان عزیز! آرزو داشتم که همراه شما به اسلام خدمت کنم؛ چون من به شماها اعتقاد و ایمان داشتم. اعتقاد من به سپاه براین اساس است که امام فرموده: «ای کاش من هم یک پاسدار بودم»». همچنین در وصیتنامه شهید آمده است: «تقاضا دارم که جنازهام را از مقر سپاه تا مزار شهدا تشییع نمایید.» پس از شهادتش به این وصیت عمل شد و پیکر مطهرش را به جای وداع در منزل که مرسوم بود، به سپاه رامهرمز برده و بعد تشییع و خاکسپاری نمودند. لحظهشماری برای شهادت در مورد شهادتطلبی و لحظهشماری برای شهادت نیز باز وصیتنامه شهید از همه گویاتر و رساتر است. در بخش دیگری از وصیتنامه شهید آمده است: «مادر و خواهرانم! درود خدا بر شما باد. احیاناً اگر شما از رفتن من به جبهه ناراحت بودید، ولی به خدا سوگند که هرکاری کردم نتوانستم خود را نگه دارم که به جبهه نروم که جای برادران شهیدم سیدغلامرضا و سیدنورالله و سیدابوالحسن را خالی بگذارم؛ تا خون ریختهشده جدمان امام حسین(ع) و همه فرزندان و اصحاب و یارانش و شهدای انقلاب اسلامی زمان خودمان پاسداری کنم. وظیفه ما سادات است که انتقام خون جدمان را از ناکسان بگیریم.» شهید والامقام سیدعزیزالله در تیپ سرافراز و همیشه پیروز 15 امام حسن مجتبی(ع) در جبهههای جنوب انجام وظیفه مینمود و یکبار با ترکشهای خمپاره از ناحیه دست راست مجروح شده بود. چند روز مانده به شهادت وصیتنامهاش را با گریه مداوم نوشت و در هنگام خداحافظی آخر نیز از عدم بازگشت سخن گفت. ماجرای شهادت سردار حاج خداداد مصطفیزاده ماجرای کامل به شهادت رسیدنِ سیدعزیزالله را چنین شرح میدهد: «درسال 67 قرار شد گردان ما در عملیات بیتالمقدس۷ در منطقه شلمچه شرکت کند؛ لذا گردان امام حسین(ع) از طرف لشکر به مقری در اطراف خرمشهر منتقل شد تا برای عملیات آماده بشود. حدود سه، چهار روز در آن مقر حضور داشتیم تا برای عملیات آماده و تجهیز بشویم و مرتب عراق آنجا را بمباران میکرد. مأموریت ما حمله به خاکریزهای نونشکل و ۵ ضلعی و به شکل بود که عراقیها دو روز قبل آن را از نیروهای ما پس گرفتند. میدانستیم که عملیات سختی درپیش داریم؛ لذا بچهها وصیتنامههای خود را نوشتند و منتظر بودیم که پیک ویژه تعاون سپاه بیاید و نامهها و امانات و وسایل اضافی رزمندهها را به عقب ببرد. بالاخره پیک آمد و کسی نبود جز سیدعزیزالله با لندکروز اف۳ و برادر عزیز جمشید کمایی مسئول تعاون گردان. با همکاری مرحوم سید نامههای بچهها را جمع کردند؛ ولی سید آن شب پیش ما ماند، چون فهمیده بود فردا حتماً عملیات شروع میشود. پیش خودم یک لحظه فکرکردم که ایشان سال گذشته گفته بود من حتماً شهید میشوم، دیگه الان آخرهای جنگه، پس چرا هنوز شهید نشده؟ بعد توی دلم براش دعا کردم که خداوند حافظش باشه و حالاحالاها برای خدمت به اسلام بماند. خودم و حاج سیدرمضان جانشین محترم گردان خیلی به ایشان تذکر میدادیم که به علت بمبارانهای هوایی و توپخانهای زیاد دشمن منطقه را ترک کند؛ ولی ایشان خیلی اصرار داشت که تا فردا بماند و به خط جلو برود و نامهها و امانات بچهها را در خط مقدم تحویل بگیرد و خودش هم در عملیات شرکت کند. حتی حاج سیدرمضان هم حریفش نشد و گریه و التماس میکرد و سیدرمضان را قسم میداد که بگذارد به خط مقدم بیاید و هم در عملیات شرکت کند و هم نامهها و امانات بچهها را آنجا تحویل بگیرد. بالاخره حریفش نشدیم و فردا عصر ماشینش را آورد و من و حاج سیدرمضان را سوار کرد و دنبال ماشینهایی که نیروهای گردان را به خط مقدم برای عملیات میبردند، حرکت کردیم و برادر جمشید کمایی هم با آمبولانس دنبال ما حرکت کردند. نزدیکیهای دژ اول قبل ازخط مقدم دشمن روی قسمتی از جاده دید و تیر مستقیم داشت و به شدت ماشینهای گردان را زیر آتش گرفت و خمپارههای زیادی به طرف ما شلیک میکرد. شهید سیدعزیزالله پشت فرمان و من وسط نشسته بودم، حاج سیدرمضان هم سمت درب شاگرد. شهیدسیدعزیزالله خیلی ذکر میگفت و میخندید و روحیه بالایی داشت. من تعجب میکردم که چقدر روحیه دارد. چند خمپاره به عقب و جلوی لندکروز به زمین میخورد و ترکشهایی هم به اطراف ماشین اصابت میکرد. چارهای نداشتیم باید آن پیچ خطرناک را رد میکردیم. جاده تنگ بود و ترافیک سنگین و خیلی حرکت کُند بود. البته خودروهای دیگری از سایر یگانها در آن نقطه مورد اصابت قرار میگرفتند و منهدم میشدند. درآخرهای آن پیچ شوم خطرناک، یک خمپاره درست به جلوی لندکروز سید به زمین خورد و چند ترکش به شیشه جلو اصابت کرد که متأسفانه یک ترکش درست به قلب آن بزرگمرد اصابت کرد و پشت فرمان جان به جانآفرین تسلیم کرد و به آرزویش رسید و به برادر شهیدش ملحق شد. با هر زحمتی بود اول سیدرمضان را که خودش جانباز بود و عصا زیر بغل داشت، پیاده کردم و به سینه خاکریز کشاندم. بعد درب ماشین را که بر اثر موج انفجار صدمه دیده بود، باز کردم و شهید را بیرون کشیدم. فقط یک ذکر «لاالهالاالله» حمایت و مقاومت به زبان ساده از زبانش شنیدم، دیگر هیچ حرکتی نداشت. این حادثه در کمتر از ۵ دقیقه اتفاق افتاد؛ یعنی از اصابت ترکش تا آوردن شهید به بیرون از ماشین شاید کمتر از ۵ دقیقه طول کشید. در همین لحظه هم برادر عزیز جمشید کمایی با آمبولانس سر رسید، کمک کرد. چون هنوز بدن سید گرم بود، فکر کردیم شاید زنده بماند. فوری شهید را به عقب بردند. من و سیدرمضان هم مقداری ماندیم تا اثر موج انفجار روی سر و بدنمان کم شد و بسیار ناراحت و با چشم گریان با یک ماشین دیگر به طرف گردان رفتیم. بعد از حدود نیم ساعت برادر جمشید کمایی با بیسیم خبر داد که سیدعزیزالله به دیار حق شتافت. روحش شاد و یاد و نامش همیشه جاودان باد. درود و سلام به روان پاک همه شهدا، بهخصوص شهدای گردان امام حسین(ع) و سپاه رامهرمز.» پاسدار سرافراز سپاه اسلام سیدعزیزالله میرسالاری در 23 خرداد 67 در عملیات بیتالمقدس7 در شلمچه به درجه رفیع شهادت نایل گردید.
فعالیت این سایت بر اساس قوانین جمهوری اسلامی ایران میباشد.
تمام حقوق برای پیشخوان محفوظ است. استفاده از مطالب و تصاویر این سایت فقط با ذکر نام پیشخوان و درج لینک به این سایت مجاز است.
دربارهٔ ما | تبلیغات در پیشخوان
حمایت و مقاومت به زبان ساده
تجمعهای ضد حکومتی در ایران و بازداشت گسترده فعالهای مدنی
نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی بهمنظور جلوگیری از برگزاری این تجمعهای اعتراضی شمار بزرگی از فعالهای مدنی را بازداشت کردهاند
- افزایش سرکوب امنیتی در آستانه تجمع سراسری معلمان
- فراخوان تجمع معلمان: مردم دیگر نمیترسند و تغییر میخواهند
- اعتصاب غذای سراسری، همبستگی معلمان با همکاران زندانی خود
وزارت خزانهداری آمریکا شبکه نفتی وابسته به حکومت ایران را تحریم کرد
- پولتیکو به نقل از دولت بایدن: اگر لازم باشد تحریمهای ایران تشدید میشود
- وزارت خارجه آمریکا فهرستی از اسامی ناقضان حقوق بشر در ایران را منتشر کرد
شاهزاده رضا پهلوی خواهان توقف اعدامهای غیرقانونی در ایران شد
رهبران سه کشور اروپایی: از تلاشهای کییف برای پیوستن به «اتحادیه اروپا» حمایت میکنیم
نامزد پیشنهادی سفارت آمریکا در ریاض: ایران تهدید مشترک است، باید در برابرش همکاری کرد
دو تن از اعضای حزبالله لبنان به جرم مشارکت در ترور حریری به حبس ابد محکوم شدند
پولتیکو به نقل از دولت بایدن: اگر لازم باشد تحریمهای ایران تشدید میشود
جبهه مقاومت ملی در پنجشیر یک هلیکوپتر طالبان را مورد هدف قرار داد
خیز دولت رئیسی برای افزایش قیمت دارو
پایان ماموریت دیبرا لاینز در کابل؛ سیستمی که زنان و اقلیتها را نپذیرد، دوام نمیآورد
مُسکن موقتی دولت برای بازار ارز با بازداشت و ممنوعیت
چرا اعتراضات صنفی مهم و زمینهساز اعتراضات و اعتصابات سراسری است؟
اعتراضهای صنفی ادامه خواهد یافت و باعث پیوستن دیگر شهروندان و فعال شدن نیروهای سیاسی مخالف جمهوری اسلامی برای جهتدهی به این اعتراضها خواهد شد
روش جدید کلاهبرداری در اینستاگرام
کیارش خمسی، انصاف نیوز: یکی از روش های جدید کلاهبرداری ساختن اکانت جعلی شبکه های اجتماعی به نام یکی از آشنایان شماست. در این روش فرد با ساختن یک اکانت جعلی ترجیحا با استفاده از بزرگترهای خانواده که معمولا آشنایی کمتری با فضای اینترنت دارند دست به کلاهبرداری میزنند.
چند روز پیش یکی از اقوام که خانمی حدودا 45 ساله است با یک تقاضای دوستی در اینستاگرام از طرف خاله خود مواجه میشود و آن را قبول میکند، چند دقیقه حمایت و مقاومت به زبان ساده بعد این اکانت به او پیام داده با نام او را خطاب کرده و احوال پرسی میکند سپس به او میگوید که نیاز به ده میلیون تومان پول فوری دارد. او پس از اندکی تامل میگوید که باید با برادر خود مشورت کند و از او طلب پول کند. با برادر خود مشورت کرده و تصمیم میگیرند که قبل از واریز یک تماس تلفنی با خاله خود داشته باشند. پس از تماس او میگوید: به شما هم همچنین پیامی داده اند؟ این اکانت از طرف من به بسیاری از افراد پیام داده و طلب پول کرده است که متاسفانه یک نفر مبلغ 12 میلیون تومان را برای این اکانت کلاهبردار واریز کرده است.
پس از بررسی متوجه میشوند که این اکانت تشابه اسمی با اکانت اصلی دارد و اکانت اصلی از قبل در بین دوستان ایشان نیز بوده است.
درشبکه های اجتماعی مانند اینستاگرام و اپلیکیشن های داخلی و خارجی دیگر شماره تلفن اشخاص نشان داده نمیشود، برای پیشگیری از این اتفاقات در پیام رسان ها یا به صورت تلفنی با شخصی که از شما پول طلب کرده تماس بگیرید تا مطمئن شوید که این اکانت واقعا متعلق به اوست یا حداقل سوالی بپرسید تا شخص واقعی فقط بتواند آن را بتواند پاسخ دهد. همچنین برای اینکه اشخاص سودجو نتوانند از عکس و اطلاعات شما برای کلاهبرداری از عزیزانتان استفاده کنند حتما در قبول درخواست دوستی افرادی که نمیشناسید دقت کنید. چون بعد از قبول کردن این درخواست و خصوصی بودن صفحه شخص هم به لیست فالوئر و فالوئینگ های شما دسترسی پیدا میکند هم با یک برنامه ساده میتواند تمامی عکس های شما را دانلود کرده و به نام خود جا بزند.
بهترین درس دعایی؛ به حوزههای تخصصی احترام بگذاریم
تهران- ایرنا- مدیرمسئول مجله اطلاعات حکمت و معرفت گفت: یکی از مهمترین درسهایی که در این سالها از مرحوم حجت الاسلام دعایی گرفتیم این بود که به حوزههای تخصصی احترام بگذاریم و در هر حوزهای ورود نکنیم.
انشاءالله رحمتی درباره نقش مرحوم حجت الاسلام سیدمحمود دعایی در تاسیس و حمایت از مجله اطلاعات حکمت و معرفت به خبرنگار فرهنگی ایرنا، گفت: یکی از ویژگی های مهم مرحوم دعایی این بود که باوجود آگاهی و تجربه در کار مطبوعاتی، احترام خاصی به تخصص می گذ اشت.
وی افزود: ما معمولا در بسیاری از موارد با کسانی روبرو می شویم که مدعی دانستن همه چیز هستند، ولی مرحوم دعایی با وجود این که باتجربه بود و به مباحث فلسفی تسلط داشت، معتقد بود کار تخصصی را باید به اهلش سپرد و اگر می دید دوستان تحریریه نظری دارند، به آن نظر احترام می گذاشت و مطلقا دخالتی نمی کرد؛ حتی ممکن بود از نظر شخصی مخالف آن نظر باشد، ولی چون به کار تخصصی احترام می گذاشت، طی این سال ها حتی یک بار هم ندیدیم در تصمیمی که در مجله گرفته می شد، بخواهد مداخله ای داشته باشد یا ما را از آن کار منصرف کند بلکه اگر دیگران می خواستند، مانعی ایجاد کنند، مرحوم دعایی ورود پیدا می کرد و آن مانع را از سر راه بر می داشت.
رحمتی ادامه داد: در زمستان سال ۸۴ به پیشنهاد غلامرضا اعوانی استاد فلسفه، مقاله ای به قلم سیدحسین نصر و به زبان انگلیسی را درباره سیر عرفان نظری در دوره تشیع ایران بررسی کردم که مطالب جالبی را درباره عرفان امام خمینی (ره) مطرح کرده بود. سیدحسین نصر معتقد بود حضرت امام (ره) علاوه بر این که سیاستمدار بود و دنیا او را اینگونه می شناخت ولی در مرحله اول، عارف بوده که عرفان امام، تداوم سنت عرفان اسلامی یا عرفان ابن عربی است.
وی افزود: وقتی مقاله را ترجمه کردم، متوجه شدم مرحوم دعایی درباره این مقاله با آقای اعوانی صحبت کرده و علاقه مند بود که این مقاله را منتشر کند. یک روز خانم دکتر شهین اعوانی تماس گرفت تا اگر مقاله حاضر است، بیاید آن را تحویل بگیرد ولی وقتی گفتم شخصی را بفرستد تا مقاله را دریافت کند، خانم اعوانی گفت که آقای دعایی برای گرفتن مقاله می آید.
من در آن زمان آقای دعایی را دورادور می شناختم و تصور نمی کردم که وی برای گرفتن مقاله بیاید ولی نیم ساعت بعد خودش برای گرفتن مقاله آمد و با رفتار صمیمانه و تواضع مثال زدنی طوری برخورد کرد که شرمنده او شدم
سردبیر اطلاعات حکمت و معرفت افزود: من در آن زمان آقای دعایی را دورادور می شناختم و تصور نمی کردم که وی برای گرفتن مقاله بیاید ولی نیم ساعت بعد خودش برای گرفتن مقاله آمد و با رفتار صمیمانه و تواضع مثال زدنی طوری برخورد کرد که شرمنده او شدم و نسبت به رفتارش نیز شیفته شدم. وی مقاله را برای تایپ از من گرفت و فردای آن روز خودش دوباره مقاله را آورد و دفعه سوم نیز خودش برای گرفتن مقاله آمد. آقای دعایی بعد از انتشار مقاله، پیشنهاد داد تا یک مجله فلسفی در موسسه اطلاعات منتشر کنیم و من با توجه به سلوک و منش مرحوم دعایی و رفتار جوانمردانه اش، امروز پس از ۱۴ سال آشنایی با وی حمایت و مقاومت به زبان ساده دیدم که در رفتار وی در طول این مدت هیچ تغییری حاصل نشد.
وی افزود: این مجله تا یک سال به عنوان ضمیمه روزنامه اطلاعات منتشر می شد. بعد از یک سال مرحوم دعایی مجوز نشریه مستقلی را از وزارت فرهنگ ارشاد اسلامی گرفت که با عنوان اطلاعات حکمت و معرفت منتشر شد و تا سال ها این مجله به صورت ماهنامه چاپ می شد و در سال های اخیر به دلیل مشکلات مالی مطبوعات مجبور شدیم مجله را به صورت فصلنامه منتشر کنیم که تاکنون ۱۶۵ شماره از این مجله با حمایت مرحوم دعایی منتشر شد و او همواره حامی مادی و معنوی نشریه بود و افراد بسیاری به واسطه وی جذب مجله شدند، یعنی اعتبار و نام نیکوی وی در میان اهل فرهنگ باعث شده بود تا افراد از هر جریانی مشتاق به همکاری با مجله شوند.
رحمتی درباره تاثیر مجله اطلاعات حکمت و معرفت در میان اندیشمندان و پژوهشگران گفت: متاسفانه نشریات فلسفی، کارکرد دانشگاهی پیدا کرده اند. به این صورت که بسیاری از نشریات، امتیازهای دانشگاهی و علمی پژوهشی دارند و گاهی حمایت و مقاومت به زبان ساده از رسالت اصلی خود غافل می شوند. یعنی افراد مقاله می نویسند تا امتیازی از دانشگاه بگیرند و به تاثیر آن بر مخاطب کاری ندارند. با وجود مقالات بسیار خوبی که در مجلات چاپ می شود ولی برنامه ای برای رساندن آن به دست مخاطب نداریم و لذا مجلات ما به گیشه مطبوعات نمی رود و اگر کسی حمایت و مقاومت به زبان ساده حمایت و مقاومت به زبان ساده بخواهد دسترسی پیدا کند، از طریق سایت ها اقدام می کند که در سال های اخیر شکل گرفته است.
وی افزود: سرمایه گذاران و نهادهایی که چنین مجلاتی را طی این سال ها منتشر کردند، غالبا مسیر سیاسی خاصی را طی کرده و به دنبال اهداف نهاد و حزب خود بوده اند. بنابر این ممکن بود آن مجله محتوای فلسفی داشته باشد ولی از یک مشی دانشگاهی برخوردار نبود بلکه شاید جنبه رسانه ای آن غلبه داشته و معمولا چنین حمایت هایی از مجله ادامه دار نبود و لذا مجلات فراوانی شبیه به اطلاعات حکمت و معرفت پاگرفت ولی تداوم پیدا نکرد.
وی افزود: شاید مهمترین دلیل این مساله این بود که حامیان و بانیان آن مجله نخواستند یا نتوانستند حمایت لازم را انجام دهند ولی نظر آقای دعایی این بود که اطلاعات حکمت و معرفت باید همیشه یک مشی کاملا علمی داشته باشد و لذا هیچوقت دخالتی در کار مجله نداشت، به این معنا که آن را در جهت یک دیدگاه قرار دهد و به همین دلیل همیشه از این مجله حمایت می کرد و علت تداوم این مجله همین موضوع بود. چون تمام حمایت ها و سرمایه هایی که آقای دعایی در توان داشت، در اختیار ما می گذاشت و تلاش می کرد تا این مجله معرفی شود.
این فعال رسانه ای ادامه داد: از طرف دیگر به دلیل آن آزادی که در مباحث و انتخاب همکاران و موضوع ها داشتیم، مطالب متنوعی منتشر شده و سعی کرده ایم تمام سلیقه ها و خواسته هایی را که اهل تفکر از یک مجله فلسفی دارند، از نظر تنوع جبران کنیم. مثلا هم به مسائل سنتی مانند مباحثی در فلسفه اسلامی یا عرفان اسلامی و هم به موضوعاتی پرداختیم که برای اولین بار مطرح می شود. مانند فلسفه برای کودکان که ویژه نامه هایی در این زمینه منتشر شد یا فلسفه ورزش یا فلسفه فوتبال که از اهل نظر خواستیم مباحث عمیق فلسفی را مطرح کنند.
وی افزود: همچنین درباره هنر، اخلاق محیط زیست، بزرگسالی و بسیاری از موضوعات و مسائلی که مبتلا به انسان های امروز است، به لحاظ فکری رصد کردیم و در شماره های مختلف مجله یک یا چند ویژه نامه را به موضوع های خاص اختصاص دادیم و این کارها ممکن نبود مگر این که شخصیتی مانند آقای دعایی بالای سر کار بود و اگر غیر از او بود، بعید می دانم که می توانستیم اینگونه کار کنیم و ممکن بود طراحی هر یک از شماره ها با مشکل روبرو شود. چون بیشتر مباحث مطرح شده حمایت و مقاومت به زبان ساده در مجله به گونه ای بود که در نگاه اول انواع و اقسام مقاومت ها وجود داشت ولی از آنجایی که از وسعت نظر دعایی و همچنین تساهل و تسامح وی آگاه بودیم، می دانستیم اگر مشکلی ایجاد شود، خود وی حامی مجله است. به هر حال در این سال ها بدون این که تنشی ایجاد شود توانستیم این مجله را به صورت مستمر منتشر کنیم.
به گزارش ایرنا حجت الاسلام دعایی، سرپرست موسسه اطلاعات و نماینده شش دوره مجلس شورای اسلامی عصر یکشنبه (۱۵ خرداد) در سن ۸۱ سالگی به دیار باقی شتافت. وی در سال ۱۳۹۳ نشان افتخار جهادگر عرصه فرهنگ و هنر را کسب کرد. مراسم تشییع مرحوم دعایی امروز از موسسه اطلاعات آغاز می شود و پس از اقامه نماز میت توسط حجت الاسلام سید حسن خمینی برای خاکسپاری به حرم مطهر امام (ره) منتقل خواهد شد.
فال قهوه روزانه با نشان امروز سه شنبه 17 خرداد 1401
مگس : نشان مردم فرومایه است ، از طرف آنها اذیت میشوید ، با دور اندیشی رفع مزاحمت کنید.
مرغ : به مال و ثروتی دست حمایت و مقاومت به زبان ساده پیدا میکند ولی مواظب باشید بیهوده آنرا از دست ندهید.
آفتابه : راستی و استواری و پایداری و عمر طولانی کردن و یا خدمتگزاری گروهی را کردن.
گردن بند پاره : قهر و جدائی - فاصله
قیچی : جدائی و دوری - بین اقوام و خویشاوندان جدائی انداختن و درواقع اختلاف خانوادگی - به جدایی از معشوق و درگیری با دوستان اشاره دارد.
فال قهوه روزانه متولدین اردیبهشت
در فال قهوه شما دیده شد:
میخ : سمبل پایداری و مقاومت - اگر به کار خود واقف هستید آن را رها نکنید - تصمیمی ناعادلانه و یا حقه بازی
صخره : خیر و روزی – مسئله بزرگ قابل حل
چمدان : به مسافرت و گرفتن تصمیمی مهم اشاره می کند.
کژدم : دشمن ضعیف - تحمل دردسر و ناراحتی از طرف یک دشمن نادان شما را غمگین میکند.
چتر نجات : برای موفقیت خود مجبورید از خطر بگریزید و مصون بمانید.
نرده بام : موفقیت و پیروزی - موفقیت شما حتمی است با شکیبائی آن را دنبال کنید - کار زیاد و پیشروی - رسیدن به رفاه اقتصادی - موفقیت اجتماعی - ترقی - تغییر
فرم تخم مرغی : بدست آوردن ثروت بسیار بزودی
فال قهوه روزانه متولدین خرداد
در فال قهوه شما دیده شد:
زنگوله : بگو مگو - دعوا و مرافعه - بگو مگو با اقوام و خویشان، صبور باشید.
نیزه : به مسافرت کوتاهی خواهید پرداخت - مسافرت دریائی.
خط مشخص و واضح : موفقیت آمیز بودن موضوع و پروژه
حلقه شکسته : ناامیدی ، شکست خوردن یا بهم خوردن نامزدی یا خواستگاری.
چراغ : کدبانوی منزل است - زندگی خوش و راحتی داشتن - آسایش.
پیمانه : نظم و نظام در کارها داشتن، راستی و درستی با مردم است. مخصوصا در معامله انصاف را رعایت میکنید.
مار : سمبل دشمنی است - دشمنی زیرک است که از پشت به انسان حمله می کند - امانت – افترا – خدعه - حسادت – ریای زن یا مرد
فال قهوه روزانه متولدین تیر
در فال قهوه شما دیده شد:
مثلث متساوی الاضلاع : موفقیت در امور اقتصادی – ارث بردن
حلقه گل : غصه ای که تمام می شود - رهایی از غصه ها
ابر : خداوند به شما علم و حکمت عطا می فرماید و مردم از علمتان بهره مند خواهند شد - ممکن است مشکلاتی در کارتان پیش بیاید
گاو : فراوانی محصولات - نعمت فراوان بدست آوردن
آب فشان : موفقیت و شادی - در آینده نزدیک موفقیت و شادی نصیب شما خواهد شد.
پر : تن پروری - زندگی در ناز و نعمت شما را تن پرور بار آورده است.
جعبه : داشتن همسری همدم و معاشر که کمتر ناسازگاری میکند.
فال قهوه روزانه متولدین مرداد
در فال قهوه شما دیده شد:
خانه : ایجاد یک زندگی و رو به راه بودن کارها - ازدواجی خوشحال کننده - زندگی خانوادگی خوش – تندرستی - سعادت
قارچ : مسافرت به دیار غربت یا به کشورهای دوردست.
آتش افروخته : نشانگر قوت و قدرت است - حاکم و سر پرست.
آتش فشان : در مقابل عشق کنترل خود را حفظ کنید ، در غیر اینصورت این عشق مشکلات شما را بیشتر میکند.
درخت کاج : موفقیتی مربوط به هنرهای زیبا
هوا پیما : مسافرت طولانی و دلپذیری خواهید داشت - نشانگر راه سریعی است به هدف - سفری ناگهانی - رو به راه شدن کارها - راه دور - خبر از مسافر
اره : نشانگر ترک معاشرت با اقوام نزدیک و کناره گیری از آنها وجود دارد.
فال قهوه روزانه متولدین شهریور
در فال قهوه شما دیده شد:
دست های دراز : حماقت – اشتباه - بی اعتقادی
خیمه : تامین مالی - افزایش مال و نعمت - نگران آینده نباشید.
خط کج : دوستی های ساختگی و ظاهری - دو رویی - فریب
چشم : بینائی - چشمانی هستند که از اطراف مواظب اعمال و رفتار شما می باشند - حسادت و چشم خوردن
آتش کوتاه : نزدیک شدن به مقامی والا - در کار بسته شما گشایش ایجاد می شود.
پارو : زحمت کشیدن و دریافت مزد زحمات
گلابی : نجات پیدا کردن از مشکلات مالی - بفکر اندوخته باشید، سهل انگار نباشید.
فال قهوه روزانه متولدین مهر
در فال قهوه شما دیده شد:
لامپ : به سوی روشنی و خوشبختی گام بر میدارید - در ازدواج خوشبخت خواهید شد.
عبادتگاه : نذر – عبادت به جا نیامده – حمایت پروردگار
سنجاب : جمع کردن مایحتاج برای روز مبادا – زرنگی
ظرف غذا : روزی و برکت – مهمانی
حوض : علم و دانش، از علم و دانش زیاد بهره مند شدن - علم تان افزونی میابد.
چوب : نفاق و دوروئی است، مراقب باشید
صخره : خیر و روزی – مسئله بزرگ قابل حل
فال قهوه روزانه متولدین آبان
در فال قهوه شما دیده شد:
در : کار با ادارات دولتی - کار اداری
صدف : دیدار با دوستان دور دست - شرکت در جشن عروسی - شادی زیاد
ظرف غذا : روزی و برکت – مهمانی
گردن بند پاره : قهر و جدائی - فاصله
پل : عبور از یک دوره زندگی به دوره ای دیگر - موفقیت در زندگی - رفع غم و غصه ها - حل حمایت و مقاومت به زبان ساده مسئله ای طولانی.
آتش : از تصمیم گیری عجولانه بپرهیزید، مرور زمان به نفع شما خواهد بود.
عبادتگاه : نذر – عبادت به جا نیامده – حمایت پروردگار
فال قهوه روزانه متولدین آذر
در فال قهوه شما دیده شد:
پنجره باز : یك گرفتاری، اما با عاقبت خوش
سر انسان با دو دست دراز : جسارت – باهوشی – دارای مقام ارجمند
سه پایه : حیله و نیرنگ حمایت و مقاومت به زبان ساده – دسیسه – توسل به زور
پا : سفری کوتاه در پیش خواهید داشت - پیشروی اهداف – استقامت – حرکت
کاسه واژگون : درماندگی - فقر - گرفتاری مالی و به سختی روزی به دست آوردن.
انگور : بیش از حد انتظار به شما خیر و نعمت میرسد، اصراف نکنید.
خط مشخص و واضح : موفقیت آمیز بودن موضوع و پروژه
فال قهوه روزانه متولدین دی
در فال قهوه شما دیده شد:
کتاب : گشایش در کارها - دوست صمیمی و وفادار و دانشمند هرگز اورا ترک نکنید. - تحصیل – تفکر
لکه های روشن : روشنی در فکر و عمل – گشایش - نیکبختی
نان : سمبل سرور و خوشحالی است - برکت - در حد توانائی انفاق کنید مالتان برکت پیدا میکند.
مار : سمبل دشمنی است - دشمنی زیرک است که از پشت به انسان حمله می کند - امانت – افترا – خدعه - حسادت – ریای زن یا مرد
درخت : فراوانی - پیروزی در بازی - گشاده دستی – شانس در بخت آزمایی
کفتار : نشانگر پلیدی و ناپاکی، فریب و نیرنگ است - دزدی و چپاول - مواظب اموالتان باشید.
نخود : نشانگر غم و اندوه است، در اثر مقاومت آن را پشت سر خواهید گذاشت.
فال قهوه روزانه متولدین بهمن
در فال قهوه شما دیده شد:
پرستو : خبر خوب – تحول - جهشی که باید در آن محتاط بود.
نامه : خبر های خوش که مدتها انتظارش را میکشید به شما خواهد رسید.
شمشیر : مبارزه با دشمن - سعی کنید مدارا کنید و خود را به خطر نیاندازید.
مار : سمبل دشمنی است - دشمنی زیرک است که از پشت به انسان حمله می کند - امانت – افترا – خدعه - حسادت – ریای زن یا مرد
خروس : نشانگر شهوت و غرور است - نوید و مژده - کاری خیر
عقرب : جدائی - هرج و مرج - حسادت - رنج و زحمت و تحمل خسارت.
زن : رسیدن به کسی که دلتنگ او هستید - شادی
فال قهوه روزانه متولدین اسفند
در فال قهوه شما دیده شد:
چرخ : چرخ به هر شکل و صورتی نشانگر اصل اساسی حیات یعنی تحرک است، مطیع سرنوشت باشید.
آب : سرچشمه روشنی و آبادانی است و گشایش و توانائی در مشکلات.
سد : موانع و دفاع در برابر هیجانات و مشکلات به وجود آمده
مورچه : نشانگر داشتن پشتکار و دوراندیشی - با حوصله به کارتان ادامه بدهید موفق میشوید - باغیرت بودن - دریافت مزد زحمات
ستاره : مقام و منزلت - با علما و دانشمندان ملاقات میکنید. بردن در یک مسابقه – درخشش در جمع دوستان – دوست داشتنی بودن - به معنی شانس و خوشبختی است - به انتظار طولانی نیز تعبیر می شود.